کتاب هافمن از طریق انبوهی از جزئیات آگاهی دهنده در مورد دوران و خشم همه جانبه نویسنده از سواستفاده در محیط های کار شهری، مشروعیت خود را به دست می آورد.
داستانی فاخر در مورد انسان هایی عجیب و در عین حال دلسوز که اسیر گذشته اند و در شرایط عجیبی زندگی می کنند.
علاقه ی هافمن به جادو در این جهان پر از افراد پست، ستیزه جو، سیاست مداران فاسد، ثروتمندان عصر طلاکاری و فقر ناتوان کننده، کاملا به نمایش درآمده است.
با این حال هنوز هم نسبت به خیلی از چیزهای دور و برم نابینا بودم، مثل بسیاری از مردمان جهان، خیره سر و مغرور بودم. نابینا چطور می تواند زیبایی را بشناسد؟ نه آن پرده شیری رنگ را روی چشمان استادم دیدم، نه متوجه شدم که در آخرین ماه های زندگی اش چقدر سخت از پله ها بالا و پایین می رود. به چشم من، او شکست ناپذیر بود، چه در عکاسی چه در انسانیت نظیر نداشت. اوایل مثل هر شاگرد دیگری، تنها اجازه داشتم وسایلش را جمع کنم، اما خیلی زود چاپ نگاتیوها را هم انجام می دادم. به من می گفت با این کار مهارت عکاسی را یاد می گیرم، اما حالا فکر می کنم این کار را به من سپرد چون خودش دیگر نمی توانست مدت طولانی سرپا بایستد. چند باری پیش آمد که از شدت خستگی حتی نتوانست از جایش برخیزد و من ناچار شدم کار عکاسی از عروسی را به تنهایی انجام دهم. مطمئنم جشن عروسی با حضور من ترشرو چندان خوشایند نبود، فقط کارم را انجام می دادم و یاد گرفته بودم دهانم را بسته نگه دارم. به هیچ کس نمی گفتم لبخند بزند یا دستش را دور گردن دیگری بیندازد، همان طور که بودند از آن ها عکس می گرفتم، خوشحال یا هراسان، عروس هایی که به نظر کوچک تر از آن می رسیدند که بخواهند ازدواج کنند، مادربزرگ ها، دامادهایی با چهره های عصبی و آن هایی که ظفرمندانه روی شانه برادران و دوستانشان به تالار وارد می شدند. گاهی پیش می آمد که عروسی خشمگین یا مادر داماد عکس هایم را رد کنند. سرزنش شان نمی کردم. به آن ها همان چیزی را نشان داده بودم که خودم می دیدم و آن چه من می دیدم همیشه زیبا نبود.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
بینظیر و لذت بخش