رمان آقادار نوشته ی مریم سمیع زادگان، قصه ای است در باب اعتقاد و ایمان که با فرهنگ مذهبی مردم ایران گره خورده و گوشه ای از تعاملات معنوی مردم را در یکی از روستاهای شمال ایران نشان می دهد. این ده را ملایی ست به نام آقا سلیمان و درختی است به نام آقادار. درخت در صحن یک امامزاده قرار دارد و این امامزاده نزد مردم روستا بسیار معتبر است. این مردمان ساده دل که قدرت ایمانشان آن ها را در مصائب و مشکلات یاری می دهد، هرگاه که گره ای کوچک یا بزرگ در کار و زندگیشان پیش می آید، به صحن امامزاده پناه برده و دل های صاف و بی غل و غش خود را به ستون استوار ایمان که به شکل یک درخت برای آن ها نمود دارد گره می زنند. آرامش معنوی حریم امامزاده و آقادار از یک سو و گپ و گفت با متولی آنجا که همان آقا سلیمان است از سوی دیگر باعث می شود تا مردم راحت تر با سختی ها کنار آمده و کمی از بار سنگینی مشکلاتی که بر دوش دارند را سبک کنند و در صحن امامزاده به جا بگذارند.
اما این آقا سلیمان که همه، روایت زندگی خود را به او می گویند و او را در درد دل هایشان شریک می کنند کیست؟ هیچکس نمی داند که این مرد صبور خود قصه ای در دل دارد که ورای همه ی حکایت هاست. یادی قدیمی و عشقی کهن از دختری به نام جواهر که شهرنشین بوده و قلب ملا را برای همیشه اسیر خود ساخته. حالا او تمام روزهای خود را با یاد جواهر آغاز می کند و سپس پای قصه ها و درد دل باقی مردم می نشیند.
کتاب آقادار