1. خانه
  2. /
  3. کتاب بلبل حلبی

کتاب بلبل حلبی

5 از 1 رأی

کتاب بلبل حلبی

Bolbol-e Halabi
٪15
90000
76500
معرفی کتاب بلبل حلبی
«بلبل حلبی» مجموعه داستانی از محمد کشاورز نویسندۀ موفق و گزیده‌کار داستان کوتاه است. بلبل حلبی نوای رویاهای شکسته است، نوای زندگی‌های ناتمام؛ روایت‌گر داستان‌های کوتاهی است از زندگی روزمره آدم‌ها.
کتاب با داستان «می‌گوید آب، می‌گویی آب،‌ می‌گویم آب» شروع می‌شود. ماجرای یک دلال معاملات ملکی‌ که می‌خواهد زمینی بایر و پرت را بیندازد به زنی که اینقدر داشتن یک سقف را برای خود دور می‌بیند که دل می‌بندد به حرفای پوچ دلال. زن پا به پای حرف‌های توخالی دلال جلو می‌رود، اینقدر جلو که رفته رفته باورش می‌شود و خود را نه در وسط قطعه زمینی پرت، که در خانه‌ای می‌بیند با دیوار و پنجره و ایوان. دلال به آرزوهای زن چنگ می‌زند، و با چرب زبانی، آن‌ها را جلوی چشمان زن، مجسم می‌کند که زن باورش می‌شود آنجا نه زمینی پرت و بایر که منطقه‌ای خوش آب و هواست با کلی مغازه و پاساژ و خانه و ساختمان.
«کتاب اول شاعر»‌ از دیگر داستان‌های این مجموعه است. روایت به ظاهر ساده‌ای دارد، شاعری که پولی در بساط ندارد و حالا بدهی بالا آورده و طلبکارش با مامور اجرایی آمده است پشت در. اما همین روایت ساده، با طنز ظریف قلم کشاورز، خواندنی شده است و با اینکه موقعیت تراژیک است، خنده بر لب می‌آورد. در همان اوایل داستان، آنجا که ملیحه، زن شاعر، می‌خواهد او را از بالای دیوار فراری دهد، می‌خوانیم: «دست و پا چلفتی‌تر از آن بود که ملیحه فکر می‌کرد. چار دست و پا چسبیده بود به تیغه‌ی دیوار و مثل لندوک می‌لرزید.» این توصیف شاعری است که می‌خواهد با کمک زنش از دست طلبکار بگریزد، اما توان گریختن هم ندارد.
داستان «بلبل حلبی» ‌هم، که نام کتاب از روی آن انتخاب شده، داستان تعمیرکاری است که آمده تا زنگ بلبلی در خانه‌ی دختری به نام نیلو را درست کند. نیلو باز منتظر شنیدن صدای بلبل خانه‌اش است تا خبری از معشوقی غریب و ناشناخته بیاورد غافل از آنکه... .
آدم‌های داستان‌های کشاورز، آدم‌هایی عادی هستند که گاه خواست‌‌‌شان، هر چند ساده، با واقعیت تلخ زندگی‌‌شان تطبیق ندارد، آدم‌هایی عاشق و تنها، آدم‌هایی که گاه دنبال هویت خود می‌گردند و دست و پا می‌زنند تا بلکه جایگاه خود را در زندگی و جامعه پیدا کنند. نویسنده در داستان‌های این مجموعه از فقر می‌گوید و بی‌عدالتی، از شانس می‌گوید و از تقابل واقعیت و خیال.
این کتاب که برندۀ هفتمین دورۀ ‌جایزۀ منتقدان و نویسندگان مطبوعات نیز شده است، خواننده را به تامل وا‌می‌دارد. داستان‌هایش کوتاهند اما تاثیرشان بر ذهن خواننده طولانی‌ست.
درباره محمد کشاورز (۱۳۳۷)
درباره محمد کشاورز (۱۳۳۷)
محمد کشاورز (زاده ۱۳۳۷ در شیراز)، نویسنده معاصر ایرانی است. وی از سال ۸۵ تا ۸۶ سردبیر مجله عصر پنجشنبه بود. برای نگارش داستان «شهود» از کتاب «پایکوبی» برنده جایزه ادبی گردون شد. دومین مجموعه او بلبل حلبی در سال ۱۳۸۴ جایزه ادبی اصفهان، جایزه فرهنگ پارس و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را در بخش داستان کوتاه از آن خود کرد. مجموعه‌داستان روباه شنی را در سال ۱۳۹۵ نگارش کرد که در سی و چهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان کتاب سال ایران برگزیده شد.
قسمت هایی از کتاب بلبل حلبی

«مرد و بچه ها به هم نگاه کردند. زن رفت سمت در هال. نگاه کرد به در و دستگیره. آرام دستگیره را چرخاند و رفت تو. ایستاد و خوب نگاه کرد. مبل ها ردیف و تمیز سر جای شان بودند. میز وسط مبل ها درست پایه هایش همان جایی قرار داشت که باید می بود. عسلی های مابین مبل ها برق می زدند. پرده ها ظریف و تمیز آویخته بودند. سرامیک های کف با رنگ قهوه ای روشن می درخشیدند. روی صفحه و بدنهٔ تلویزیون هیچ لکه ای دیده نمی شد. قالیچه ها و گلیم های کوچک، تمیز و جاروخورده، کف هال، جابه جا به دقت پهن شده بودند. آرام آرام قدم برمی داشت تا هیچ چیز و هیچ وسیله ای از زیر نگاهش نگریزد. هیچ صدایی نبود به جز صدای نرم دمپایی های راحتی، وقتی شمرده شمرده بر سرامیک های کف می نشستند و بلند می شدند؛ و صدای نفس های آرام مرد و بچه ها که سایه به سایهٔ زن به این گوشه و آن گوشه کشیده می شدند.»

مقالات مرتبط با کتاب بلبل حلبی
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب بلبل حلبی"
3 نظر تا این لحظه ثبت شده است

درجه یک، خواندن داستان کوتاه‌های این کتاب را از دست ندهید

1403/01/22 | توسطVahid Dianatpur
0
|

درجه یک، خواندن داستان کوتاه‌های این کتاب را از دست ندهید

1403/01/22 | توسطVahid Dianatpur
0
|

قلم آقای کشاورز جادو می‌کنه در عین حال که ساده و روان می‌نویسه.واقعا میشه گفت سبک منحصر به فردی داره

1401/12/14 | توسطبهزاد شهبازی
0
|