جالی خیلی خجالتی بود. اگ مهمان به خانه آنها می آمد، او پشت مبل قایل می شد. یک روز، جالی و مادرش برای خرید به فروشگاه رفتند. در آنجا معلم موسیقی جالی را دیدند. آقای معلم با خوشرویی گفت: سلام جالی! اما جالی خجالت کشید و جوابی نداد: مادر، به جای او به معلم سلام کرد و...