اگر مارکس فیلسوف است، فیلسوف چه حوزه ای است؟ بی شک نه حوزه ای به عظمت «موجودیت انسان»، و البته نه حوزه ای محدود همچون اقتصاد سیاسی. هدف از اندیشه او ارائه نوعی نظریه کیهانی همچون دین و در بر گرفتن تمام مشخصه های حیات انسان نبوده است. درست است که همکار او، فریدریش انگلس، نظریه ای بسیار جاه طلبانه به نام ماتریالیسم دیالکتیک ارائه کرد که هدفش ایجاد ارتباط میان همه چیز، از فیزیک و زیست شناسی گرفته تا تاریخ و اجتماع، است؛ اما نوشته های خود مارکس طرحی متواضعانه تر و محدودتر ارائه می کند که هدفش شناسایی، و از میان برداشتن تناقض های عمده اجتماعی است که در حال حاضر مانع از رسیدن ما به چیزی می شوند که مارکس آن را زندگی انسانی راستین، همراه با تمام نیروهای مادی و معنوی مان، می نامد. مارکس در مورد اینکه آن گاه چه اتفاقی رخ خواهد داد حرف چندانی نمی زند، زیرا نزد او این فرایند به معنای شروع تاریخ بشر، به معنای واقعی آن است و این فراتر از زبان کنونی ما قرار دارد. برای مارکس هرچه تاکنون رخ داده است صرفا «پیشاتاریخ» است _ توالی اشکال مختلف جامعه طبقاتی. و از آنجا که کار خود مارکس متعلق به این دوران، و به شکلی اجتناب ناپذیر وابسته به اشکال اندیشه ای و الگوهای زیستی آن است، بر مبنای منطق تاریخ گرایانه خودش نمی تواند از این دوران خارج شود و نوعی آرمان شهر را به تصویر بکشد.
ترجمه اکبر معصوم بیگی یکی از مزخرفترین ترجمه هاست
ترجمهی امین مدی رو بخونید. ترجمهی اکبر معصومبیگی به درد نمیخوره
چه ناپخته و خندهدار گفتی 🤣. با این رفتارهای سایبری از اعتبار اکبر معصومبیگی کم نمیشه. ترجمه امین مدی رو نخوندم و ایشون رو نمیشناسم. ولی ترجمه معصومبیگی در این زمینهها نه تنها نقصی نداره بلکه یک مجموعه رو ترجمه کرده خوندن اون مجموعه با ترجمه ایشون اهمیت داره.