قط در مورد پیدا کردن اون و اینکه چقدر ناراحت شده و اومدن پلیس و این حرف ها.» «خیلی به نظر شوکه میومد؟» دوروتی سر تکان داد: «نه، فقط هیجان زده بود. مامان رو که می شناسی.» برای یک لحظه به من خیره شد. آروم پرسید: «تو که فکر نمی کنی اون هم تو این ماجرا دخیل باشه؟» «تو چی فکر می کنی؟» «در موردش فکر نکردم. فقط درمورد بابا فکر کردم.» کمی بعد خیلی جدی گفت: «اگه بابا اینکارو کرده باشه دلیلش اینه که دیوونه است، اما مامان اگه بخواد می تونه آدم بکشه.» یادآوری کردم: «حتما که نباید کار یکی از این دو نفر باشه. ظاهرا پلیس مورلی رو مقصر می دونه. مامانت برای چی می خواست بابات رو پیدا کنه؟» «به خاطر پول. ما ورشکسته شدیم. کریس همه پول ها رو خرج کرد.» گوشه های لبش افتادند: «فکر می کردم همه ما مقصریم اما بیشترش رو اون خرج کرده. مامان می ترسه اگه دیگه پولی نداشته باشه اون ترکش کنه.» «اینو از کجا می دونی؟» «وقتی صحبت می کردن شنیدم.» «فکر می کنی کریس ولش کنه؟» با اطمینان سر تکان داد: «تا وقتی پول داشته باشه نه.»
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
این کتاب رو خدابیامرز احمد میرعلایی هم ترجمه کرده با نام ترکهمرد
قسمت کارگاهی و جناییش عالی بود. شما هم تا آخر داستان حدس نخواهید زد مجرم کیه:) همینه که جذابش میکنه
دیالوگهای محشر و ترجمه عالی