"من نمی پرسم که ارزش قوانین اخلاقی در یک انسان به چه میزان اهمیت دارد، بلکه سوال همیشگی من این است که قدرت خلاقیت یک انسان تا چه حد می تواند فراخ باشد.
اگر می خواهید کلمه خوشبختی را درک کنید ، باید آن را به عنوان یک پاداش و عملی خلاقه درک کنید و نه به عنوان یک هدف.
به یاد داشته باشید که عشق بیش از همه شنیدن در سکوت است.
امیدی نداشته باشید که بتوانید بطور مطلق از شر تنهایی رها شوید. فراموش نکنید که سنگ امیدی به چیزی جز سنگ ندارد. "
چند جمله ای که در بالا از آنها یاد کردیم، محور اصلی موضوعی کتاب حاضر یعنی کتاب "دژ" را شکل داده اند.
آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده کتاب "دژ" در 29 ژوئن 1900 در لیون به دنیا آمد. او نویسنده ای است که آثارش در تمام جهان به زبان های مختلف ترجمه شده است و همیشه جز پر فروش ترین ها بوده است.
این کتاب توسط پرویز شهدی به فارسی برگردانده شده و در سال 1398 چاپ سوم آن به همت نشرمجید(به سخن) به بازار کتاب ایران ارائه شده است.
او را که مانند ماهی قزل آلایی که روی ماسه ها انداخته باشند، دست و پا می زند و مانند رسیدن موج دریایی عظیم در انتظار نمایان شدن شنل آبی سوار نجات دهنده اش است، درک می کنم. فریاد استمدادش را در دل شب بی انتها رها می کند. هر کس که از راه برسد می تواند تقاضایش را برآورد. اما او بیهوده از شنلی به شنلی دیگر پناه می برد، چون هیچ مردی برای اقناع کردنش پیدا نمی شود. ساحل هم که برای خنک شدن، هجوم موج های دریا را طلب می کند و موج ها هم برای همیشه پی در پی سر می رسند. هر موجی در پی موجی دیگر، زوال می پذیرد. قانونی شدن تغییر همسر چه فایده ای دارد: آن کس که پیش از همه چیز نزدیک شدن عشق را دوست دارد، هرگز به دیدارش نائل نخواهد شد.
به همین دلیل است که همسری را که شب هنگام پرسه می زند پاک سازی و یا جمع آوری اش می کنم. چراغ خوراک پزی، کتری و سینی مسی براق را همچون حد و مرزهایی دور و برش قرار می دهم تا اندک اندک به کمک این وسایل، چهره ای آشنا، خودمانی و لبخندی را که فقط به این جا تعلق دارد تشخیص دهد. این امر برایش پدیدار شدن تدریجی پروردگار است. آن وقت کودک می گرید و شیر می طلبد، توده ی پشمی که باید شانه زده شود، انگشتان را به وسوسه می اندازد و اخگرها سهم شان را از فوت کردن می طلبند. از آن پس در دام گام نهاده و آماده ی خدمت است. چون من کسی هستم که عطر را در سبوی کوچک ریخته ام تا محفوظ نگهش دارد. من آن سیر روزمره ام که میوه را می رساند. آن کسی هستم که زن را وامی دارم به بلوغ فکری برسد و زندگی کند، تا به این ترتیب، وقتی او را به پروردگار می سپارم، نفس ضعیف پراکنده ای در باد نباشد، بلکه از اشتیاق، از محبت و از رنجی خاص سرشار باشد...
مانند آرامش انبارهای پر از محصول، میش هایی که به خواب رفته اند، رخت های خشک و تاشده، آرامش دلخواه، صفا و آرامش چیزی که پس از به کمال رسیدن به پروردگار هدیه می شود. چون این گونه به نظرم آمده که انسان کاملا شبیه یک دژ است. دیوارها را فرو می ریزد تا مطمئن شود آزاد است، اما از آن پس جز قلعه ای ویران شده و گشوده به روی ستارگان چیز دیگری نیست. آن وقت است که دلشوره ی وجود نداشتن آغاز می شود. باید حقیقتش را در شاخه ی تازه روییده ی تاکی که می سوزد و یا میشی که باید پشمش را بچیند، بیابد. حقیقت همچون چاه حفر می شود و ژرفا می گیرد. نگاه وقتی پراکنده شد، دیگر پروردگار را نمی بیند. درباره ی خداوند خیلی بیش تر از همسر خطاکاری که دل به وعده های شب خوش کرده آگاهی دارد. آن پیردانایی که سر به جیب تفکر فرو برده، فقط با وزن توده های پشم آشناست. دژ، تو را در قلب انسان ها بنا خواهم کرد.
«پرواز شبانه» دومین رمان بلند آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سال 1931 در پاریس انتشار یافت توانست با سرعتی باورنکردنی به یکی از پرفروشترین کتابها در سطح جهان تبدیل شود.
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درس هایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده می کند.