برگشتم و برای خودم از آشپزخانه ی کوچک انتهای دفتر یک لیوان چای ریختم و روی صندلی چرمی ای نشستم که رنگ و روی لبه هایش رفته بود . برای دو همکار مردی که مقابلم نشسته بودند و سرشان درون تلفن همراهشان بود ، سری تکان دادم و آنها هم سر تکان دادند و دوباره به صفحه ی گوشی خود خیره شدند . آقای کریمی که اخیرا نامزد کرده بود، وارد دفتر شد و با صدای بلند و لبخندی به پهنای ضورت شش تیغش سلام داد ، بوی تلخ و تند ادکلنش جلوتر از خودش وارد شده بود . کت براق و اتوکشیده اش را پشت صندلی اش آویزان کرد و کنار من نشست . به محض اینکه نشست تلفن همراهش را بیرون آورد، در انعکاس جستجوی آن دستی به موهایش کنید و چند ثانیه بعد گرم رد و بدل کردن حرفهای عاشقانه و لوس با شخص آن طرف خط شد. از او به کیف کنار پایم نگاه کردم ، بیست دقیقه ای تا کلاس بعدی زمان داشتم و ترجیح دادم ای جای هدر دادن وقت و گوش دادن به حرف های خصوصی همکارم ، انشای کلاس امروز صبح را تصحیح کنم تا فردا بیشتر استراحت کنم .
نویسنده متعلق به دورانی که وصفش را در کتاب آورده نیست و لاجرم با برخی نشانهها کاملاً غریبه بوده است. اینکه مهری را در اولین برخورد با لباسی همچون لباسهای سریالهای هزاردستان و کیف انگلیسی توصیف میکند بوضوح غلط بوده و هیچ شباهتی با فشن دههی هفتاد میلادی ندارد. او همچنین لباسهای خانمها را در کوی و برزن در سال 1358 بصورت چادر و مانتوهایی با اِپُلهای برجسته توصیف میکند که متعلق به نیمهی دههی هفتاد خورشیدی است. نویسنده بوضوح اعتقاداتی دارد که نسبت به نسلی که از آن برخاسته نیز متحجرانه مینماید. این امر در تمجید از دختران دوران قدیم بابت عدم انجام عملهای زیبایی نمود پیدا میکند. چه بسا اگر این امکان در آن روزگار وجود داشت همگان بدان میکوشیدند، پس انجام ندادن این عملها در روزگاری که چنین انتخابی اصولاً وجود نداشته فضیلتی تلقی نمیشود. کتاب همچنان ایرادات ویراستاری دارد که وجود آنها بعید مینمود. ای کاش نویسنده از برخی شخصیتهای سیاسی معاصر ذکری به میان نمیآورد، زیرا ملاحظاتی که در ذکر این عناوین بکار برده باعث شده تا از لحن اولیهی قصه فاصله بگیرد. شاید بهتر این بود که داستان را این مقدار بسط و گسترش نمیداد تا در جمع کردن آن دچار مشکل بشود. اما کتاب برای یک نویسندهی جوان شروع بسیار خوبی است، شاید اگر این موضوع چندی دیگر دستمایهی نگارش قرار میگرفت اثر بسیار گیراتری بدست میآمد.
همین مدل نظر دادن شما خودش کلی تحجر توشه، واقعا فک میکنی تحجر چیه؟ همین افکارته دیگه!
یعنی قشنگ از کتاب ۱۱ ۲۲ ۶۳ کپی کرده بود😐
دوست عزیز خوبه خود نویسنده توی پیجش به این موضوع اشاره کردها:/
خود نویسنده اعلام کرده با الهام از اون کتابه. اصلا مترجم اون کتاب، نویسنده این کتابه! آقای قاضی خودش از بزرگترین هوادارن و مخلصان استیون کینگه. در حال حاضر بهترین مترجم آثار کینگ هستن و انقلابی در ترجمههای کینگ ایجاد کردن. خیالتون راحت که خبری از "کپی" و یواشکی دزدیدن ایده نیست.
مشکلش چیه؟
من از خریدنش و خواندنش پشیمان هستم. کاش به جای اون یه کتاب دیگهای میخواندم و وقتم رو تلف نمیکردم.
شاید گاهی اوقات فقط باید نشست و نظاره کرد که چگونه قطار روزگار از روی ارزشها و داشتههایمان رد میشود. نمیشد با روزگار گلاویز شد. درسی بود که از گذشته نصیبم شده بود