فراتر از درخشان!
تامل برانگیز و جذاب.
در ارسارت زمان یک تریلر استثنایی است. کمدی ای سیاه، کاملا انسانی و به صورت جدی سرگرم کننده.
وقتی ماشین نمایان شد، خانواده ی مسلمان جوانی که توجه استانتن را جلب کرده بودند، می خواستند از عرض خیابان عبور کنند و همه ی حواس مادر به این بود که بچه ها سر راهشان روی توده های متعدد پهن اسب پا نگذارند. مادر با یکدست پسر را از زمین بلند کرد و با دست دیگرش دختر را چنگ زد و با عجله به آن سوی خیابان راهیشان کرد، مانند سیلاب خروشانی از برقع و بچه های کوچک. اما در این میان پاکت دختر از دستش افتاد و چون با هفت سال سن آن طور که فکر می کرد بزرگ و عقل رس نشده بود، از مادرش جدا شد که آن را بردارد. مادر وحشت زده برگشت و حالا همه ی اعضای خانواده در تیررس ماشین در حال حرکت قرار گرفتند.
وقتی استانتن که حالا بیشتر فاصله ی میانشان را طی کرده بود، با بازوهای گشوده شیرجه ی بلندی زد، مادر برگشت و با چشم های مشکی تیره و کشیده ای که از فرط وحشت گشاد شده بود، از پشت چارچوب باریک و مستطیلی پوشش صورتش به او خیره شد. شاید فقط لحظه ای زودتر از ماشین در حال حرکت با آنها برخورد کرد، او و خانواده ی کوچک با چنان سرعتی از جلوی ماشین کنار رفتند که پای استانتن در آخرین لحظه با سپر ماشین برخورد کرد. خانواده هنوز در پناه بازوهایش بودند و حس می کرد که بین زمین و هوا می چرخند، همین باعث شد وقتی با هم روی سنگفرش کوبیده شدند، یک دور کامل غلت بخورند.
کتاب واقعا جالبی بود.ذهنم هنوز بعد یک هفته درگیرشه. ترجمه هم بسیار خوب و روون
بی نظیره،یه بار خوندمش هنوز درگیر مطالب و وقایع که بیان میکنه هستم