صدای آواز خواندن کتایون مدتی است قطع شده است. کتایون از حمام بیرون می آید و به سمت اتاق خواب می رود. چهره ای غمگین دارد. وسط صحنه مکثی می کند. به عروسکی که روی زمین افتاده نگاهی می اندازد و وارد اتا ق خواب می شود. حبیب لبخندزنان به دنبال او راه می افتد و به اتاق خواب می رود. اما در نیمه ی راه می ماند و عقب عقب می رود. صالح از اتاق خواب بیرون می آید. لحظاتی به یکدیگر خیره می مانند...