کتاب رازم را نگه دار

Can You Keep a Secret?
کد کتاب : 39265
مترجم :
شابک : 978-9645634610
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 454
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«سوفی کینسلا» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب رازم را نگه دار اثر سوفی کینسلا

کتاب «رازم را نگه دار» رمانی نوشته ی «سوفی کینسلا» است که اولین بار در سال 2003 به چاپ رسید. به نظر می رسد شرایط برای «اما کریگن» در حال بهتر شدن است. او حالا بعد از گذشت حدود یک سال، شغل خود در «پنتر کولا» را حفظ کرده، رابطه ی عاشقانه ای بی نقص دارد، و امیدوار است ترفیع بگیرد و «مدیر بازاریابی» جدید شرکت شود. اما متأسفانه اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود، و «اما» در پرواز پرتنش و عجیب خود به سوی خانه، به خاطر ترس و اضطراب ناشی از سقوط احتمالی هواپیما، شخصی ترین رازهایش را برای غریبه ی جذابی که کنارش نشسته، برملا می کند. وقتی «اما» صبح روز بعد به محل کار می رود، درمی یابد که مرد غریبه، کسی نیست جز «جک هارپر»: مدیر عامل آمریکایی «پنتر کولا» که برای بازدیدی یک هفته ای از شعبه ی شرکت در انگلیس، از راه رسیده است!

کتاب رازم را نگه دار

سوفی کینسلا
سوفی کینسلا، زاده ی 12 دسامبر 1969، نویسنده ای انگلیسی است. کینسلا در آکسفورد ابتدا به تحصیل در رشته ی موسیقی پرداخت اما یک سال بعد به تحصیل در رشته ی سیاست، فلسفه و اقتصاد روی آورد. او قبل از روی آوردن به نوشتن داستان، به عنوان روزنامه نگار حوزه ی مالی کار می کرد. کتاب های او به بیش از چهل زبان ترجمه شده اند.
نکوداشت های کتاب رازم را نگه دار
It’ll have you engrossed from the first page.
این اثر از همان نخستین صفحه شما را جذب می کند.
Daily Record

Hilarious.
فوق العاده خنده دار.
Sun

With sharp dialogue and well-drawn characters.
با دیالوگ های هوشمندانه و کاراکترهای خوش ساخت.
Washington Post Washington Post

قسمت هایی از کتاب رازم را نگه دار (لذت متن)
در دفتر «پل» بودم که او متوجه شد همزمان با تشکیل این جلسه، یک قرار مهم ناهار همراه با اعطای جوایز که بیشتر کارمندان بخش هم در آن حضور داشتند، دارد. و از آنجا که نمی توانست آن را لغو کند، مرا به آن جلسه فرستاد.

ترفیع مقام. چقدر دلم برای این کلمه غنج می زد. می توانستم به پدرم بگویم که دیگر بازنده ی تمام عیار نیستم، و همین طور به مادر و «کری». چه می شد به خانه می رفتم و می گفتم: «راستی، من ارتقای مقام پیدا کردم و مدیر عامل بازاریابی شده ام. اما کریگن، مدیرعامل بازاریابی. اما کریگن، معاون ارشد بازاریابی.»

به هر حال مطمئن بودم روزی همه چیز تغییر خواهد کرد. آن جلسه می توانست باعث دگرگونی بزرگی برای من باشد. حالا اولین فرصت برایم پیش آمده بود تا به «پل» نشان بدهم چقدر باعرضه هستم. آن قدر به «پل» التماس کرده بودم تا بالاخره اجازه ی رفتن به جلسه را به من داده بود.