کتاب خانه خورشید
نویسنده:
ماندانا زندی
درباره ماندانا زندی
ماندانا زندی متولد فروردین سال ١٣٦٠ است.
فارغ التحصیل فیلمنامه نویسی و بیشتر از ده سال است که به صورت حرفه ای می نویسد.
اولین فیلمنامه ای که نوشت "روز یلدا شب چله" نام داشت در سال ٨٩، توسط شبکه ٣ سیما ساخته و پخش شد. همچنین این فیلم توانست دیپلم افتخار بهترين فیلمنامه از جشنواره مردمی چهلچراغ را کسب کند.
اکنون نیز چند فیلمنامه کوتاه و جشنواره ای هم در دست نوشتن و ساخت دارد. حاصل عمر حرفه ای او هشت عنوان کتاب چاپ شده و سه کتاب در دست انتشار است. علاقه شخصی اش نوشتن رمان است، اما تجربه نوشتن مجموعه داستان کوتاه را هم دارد. درکنار نوشتن، به تدریس مشغول است و داستان نویسی خلاق را آموزش می‌دهد.
او همچنین موسس و دبیر انجمن ادبی چهارشنبه داستان است و بیش از چهارسال است که جلسات هفتگی و مستمر داستان خوانی برپا می‌کند.
داستان کوتاه او در جشنواره‌ی نفس برگزیده شد. سپس سفیر افتخاری اهدا عضو شد و اکنون در بیمارستان و خیریه محک برای کودکان قصه خوانی می‌کند.
فارغ التحصیل فیلمنامه نویسی و بیشتر از ده سال است که به صورت حرفه ای می نویسد.
اولین فیلمنامه ای که نوشت "روز یلدا شب چله" نام داشت در سال ٨٩، توسط شبکه ٣ سیما ساخته و پخش شد. همچنین این فیلم توانست دیپلم افتخار بهترين فیلمنامه از جشنواره مردمی چهلچراغ را کسب کند.
اکنون نیز چند فیلمنامه کوتاه و جشنواره ای هم در دست نوشتن و ساخت دارد. حاصل عمر حرفه ای او هشت عنوان کتاب چاپ شده و سه کتاب در دست انتشار است. علاقه شخصی اش نوشتن رمان است، اما تجربه نوشتن مجموعه داستان کوتاه را هم دارد. درکنار نوشتن، به تدریس مشغول است و داستان نویسی خلاق را آموزش می‌دهد.
او همچنین موسس و دبیر انجمن ادبی چهارشنبه داستان است و بیش از چهارسال است که جلسات هفتگی و مستمر داستان خوانی برپا می‌کند.
داستان کوتاه او در جشنواره‌ی نفس برگزیده شد. سپس سفیر افتخاری اهدا عضو شد و اکنون در بیمارستان و خیریه محک برای کودکان قصه خوانی می‌کند.
دسته بندی های کتاب خانه خورشید
قسمت هایی از کتاب خانه خورشید
پرده را می اندازم و می آیم به اتاق خواب خودم.دراز می کشم روی تخت دونفره ای که برای یک نفر زیادی بزرگ است و زل می زنم به سقف.هرکاری می کنم افکارم مرتب نمی شود و نمی توانم تصمیم درستی بگیرم.باید بیشتر به ماهان فکر کنم وبه بچه ها.باید بتوانم آینده را تا حدی پیش بینی کنم.اینکه بچه ها با ماهان کنار خواهند آمد یا نه.. خودم چطور؟پشیمان نمی شوم؟ کاش توحید انقدر خوب نبود.کاش اینهمه نمی خواستمش.آن وقت مردی مثل ماهان تبدیل می شد به شاهزاده ی رویاها و ازخدا خواسته قبول می کردم و بعدش هم خلاص! اما حساب توحید و خوبی هایش و عشقی که بهم داشتیم خیلی فرق می کند.راستی چرا انقدر توحید خوب بود؟ صدای زنگ که بلند شد به خیال اینکه مامان و بابا زودتر آمده اند ،گوشی اف اف را برداشتم و گفتم :سلام.
محصولات مرتبط با کتاب خانه خورشید
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خانه خورشید" ثبت می‌کند