1. خانه
  2. /
  3. کتاب رازهای شبانه من

کتاب رازهای شبانه من

نویسنده: مهرداد مراد
پیشنهاد ویژه
3.9 از 1 رأی

کتاب رازهای شبانه من

Raz-haye Shabaneh Man
انتشارات: ماهین
٪25
130000
97500
درباره مهرداد مراد
درباره مهرداد مراد
مهرداد مراد (۱۳۴۸) نویسنده، مترجم و پژوهشگرایرانی است. او با پنج کتابی که در ژانر جنایی نوشته‌است، به عنوان نویسنده رمان‌های پلیسی و داستان جنایی شناخته شده و در نظر دارد به صورت تخصصی در همین ژانر بنویسد. مهرداد مراد بعد از دریافت مدرک کارشناسی زبان فرانسه و همین‌طور یادگیری زبان انگلیسی به کار ترجمه و همین‌طور پژوهش‌های فرهنگی و علمی در کنار اساتید فن مشغول شد. او که از دوران نوجوانی به مطالعه رمان‌های پلیسی و جنایی علاقه خاصی داشت، تصمیم گرفت تا در این ژانر خاص قلم بزند. در اواخر روزهای سال ۱۳۹۱ اولین رمان کارآگاهی او با عنوان «مرا به فردا برسان» به چاپ رسید. او عقیده دارد ژانر جنایی از سال ۱۸۵۰ کار خود را شروع کرد و تا به حال ده‌ها بار تغییر چهره داده تا بتواند مخاطب خود را راضی نگه دارد و برای همین است که ما می‌بینیم این نوع ادبی هنوز جزو پرفروش‌ترین داستان‌های دنیاست و مخاطب‌های فراوانی دارد. من تلاشم بر این است تا بتوانم در مقاله‌ها و یادداشت‌های خود در خبرگزاری‌ها و نشریات دیگر کشور، این ژانر را به‌طور کامل معرفی کنم.
دسته بندی های کتاب رازهای شبانه من
قسمت هایی از کتاب رازهای شبانه من

قادر نبودم جلوی سیل اشکی که می جوشید و چکه چکه پایین می آمد، مقاومت کنم. این بار بیشتر می ترسیدم. ارشیا آخرین امید من بود. اگر بعد از رسیدن به ارث قانونی خود، مرا ترک می کرد، چه؟ اگر همچنان مرا به شکل عمه می دید، چه؟ آخر چه کسی حاضر است به محرم خود عشق بورزد؟ اگر نسبت به من احساسی نداشته باشد، چه؟ هنوز او را کاملا نیازموده بودم. نمی دانستم دقیقا نسبت به من چه حسی دارد. با هجوم این افکار، زاری هایم دوباره اوج گرفت. ارشیا که بی طاقت شده بود، سرم را به گریبان خود فرو برد و بیخ گوشم زمزمه کرد. من هرگز ترکت نمی کنم، تارا. بهت قول می دم، هیچوقت از این خونه نمیرم. قسم می خورم. دیگه گریه نکن. منم حالم خوب نیست. مرگ عزیز بدجوری عذابم میده. به خدا از مادرم هم بیشتر دوستش داشتم. اون واقعا برام عزیز بود. سرم را از روی دفتر خاطرات بلند می کنم و با تعجب می کنم و با تعجب لحظاتی را به یاد می آورم که روح یا توهم ارشیا به سراغم آمده بود. چه تضادی؟ آیا ارشیا واقعیت را می گفت یا اینکه دفتر خاطرات به دروغ آمیخته است؟ اگر عزیز آنقدر مادرانه به او خدمت کرده، پس این نفرت وهم انگیز از کجا نشات گرفته است؟ یکهو صدای قدم های تند و ریزی از بالای سرم به گوش می رسد. گویی یک کودک با عجله طول انباری را با شتاب می دود و باز می گردد. دفتر را می بندم و کناری می نهم تا از جا برخیزم. وحشتی دوباره بر من چنگ انداخته. با نگاهی خیره به سقف، باز همان صدای مخملی و دلنشین داخل گوش هایم می پیچد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب رازهای شبانه من" ثبت می‌کند