آن هم حال و هوایی که از نظر خودش زیبا بود و مزه شیرینی داشت. حال و هوایی که فقط خودش می دانست چگونه و چه احوالیست؟ در آن لحظه با وجود چنین احوالی دلش می خواست بدون هیچ توقعی وارد اتاقش شود، سازش را بردارد و زیباترین نواها را از آن بیرون دهد و ترنم را هم در حس و حالش شریک کرده و به او بفهماند که چگونه حسی در مورد او دارد.