بدون شک یکی از مهمترین نویسندگان پرتغالی زبان نسل خود است.
این یک رمان برنده است ، یک تحول اساسی در زیر داستان می جوشد و با تمام قدرت بیرون می آید ... یک خواندن لذت بخش ، و یک نگاه اجمالی جالب از آنگولای معاصر.
با تحقیق وتفحر درمورد فضاهای برزخی بین ناخودآگاه جمعی ، تجربه زیسته و واقعیت سیاسی ، جامعه ریاپردازان اکراه یک جریان معرفتی از طریق آنگولای پسااستعماری است. از لحظه لحظه این کتاب هیجان انگیز و سورئال لذت بردم.
صبح زود بیدار شدم. از پنجره باریک پرنده های سیاه دم دراز را دیدم که پرواز کنان می گذشتند. خوابشان را دیده بودم. انگار از خوابم پریده بودند به آسمان تکه ای دستمال کاغذی خیس کبود که کپک تلخی در گوشه هایش داشت پخش می شد.
پا شدم، پابرهنه و زیرشلواری به تن رفتم کنار دریا. کسی روی ماسه ها نبود. چون آفتاب از کمرکش صخره ها بالا می رفت، متوجه مردی نشدم که نشسته بود روی صندلی گهواره یی سبز تیره ای و تماشایم می کرد. طولی نمی کشید که هوا روشن شود. موجک ها یکی پس از دیگری کف خود را روی نوارهای توری نقره دوزی می کردند. صخره ها پشت سرم برافراشته بودند. بالای صخره ها کاکتوس ها مثل کلیساهای بلند خار روییده بودند و آن سویشان آسمان شعله ور بود.
تن به آب زدم و با ضربه های نرم و ملایم دست شنا کردم. عده ای فقط برای لذت شنا می کنند، کسانی هم به قصد تناسب اندام. اما من شنا می کنم تا فکرم درست کار کند. اغلب یاد مصرعی از شعر گلوریا سنت آنا، شاعر موزامبیکی می افتم: «در آب میزان میزانم.
عاقلانه تر از آنهایی بود که در بیداری می کردم.» و این حالت نگهداری بین رویا و واقعیت در اغلب موارد خوب نتیجه داده همچنین به خصوص در صحنه پرکنتراست نزدیک های آخر داستان که به صورت سوررئالیستی بسیار زیبایی رئیس جمهور را تقلیل می دهد به اوج می رسد. . و بیشتر قسمت های خوابدیدگان بی اختیار کمی در مکان پراکنده است، با داستان هایی که کمتر همپوشانی دارند داستان عاشقانه، تحقیق در رویا، و فعالیت سیاسی از جمله - همچنین فوران گذشته، از قبیل قسمت های کودکی دانیل و تاریخچه تاریک هوسی، که بعضی از آنها اکنون نیز گریبانش را گرفته اند.