با خنده سر تکان داد و عمیقا بهم خیره موند. بی اختیار یاد اولین روز آشنایی مون افتادم. کلاس مبانی هنرهای نمایشی و استاد مهران. قرار بود ما و بچه های گرایش تدوین مشترکا سر این کلاس بشینیم. کم و بیش بچه های تدوین رو می شناختم. اما اونو اولین باری بود که می دیدم. وقتی استاد به خاطر هم وزن بودن نام خانوادگی مون توجهش به ما جلب شد، اون توضیح داد که در واقع ما هر دو از یه ایلیم با دو ریشه ی فرهنگی متفاوت. چون طایفه ی اینانلو به عشایر قشقایی فارس می رسید و طایفه ی من به عشایر منطقه ی دشت مغان. ولی در اصل هردومون شاهسونی بودیم.