می دونی عروسک جون وقتی دنیات به کوچیکی شهری شه که توش نگاهها همه آشنا اما قلبا نا آشنان،وقتی رویاهات به طرز خنده آوری تو یه حجم سفید پیچیده ومیون یه جمع سیاهپوش که چشم دیدنت رو ندارن به خاک سپرده می شه،وقتی آخرش می فهمی همون رویاها فقط یه مشت کابوس بودن…اونجاست که حس میکنی دیگه چیزی برای ازدست دادن نداری وبه آخر خط رسیدی اما… من میخوام رو پاهام بمونم.فقط به خاطر تو عروسک جون…
کتاب عروسک جون