زنی که سرزمین باغ زندگی اش را خودش میساخت. مثل هزاران زن دیگر به همه ی در خت ها خودش آب میداد و شاخ و برگ اضافه ی همه ی تهدیدها و اشتباهات را آرام هرس می کرد. در باغ وجوش پیش می رفت نه منتظر باغبان بود نه خورشید درخشانی که به نهال کم جان جسمش بتابد و سایه ی کشدار عصر باستانی اش باشد. سرزمین هزاران نهال های بی سایه