کتاب یلدای بی پایان

Yaldaye Bi Payan
کد کتاب : 42098
شابک : ‬‭‭978-9641932840‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 906
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 12 آذر

معرفی کتاب یلدای بی پایان اثر زکیه اکبری

رمان یلدای بی پایان داستان زندگی دختری به نام یلدا است که در خانواده ای با وضع مالی نسبتا بد به همراه پدری بیمار، مادر و دو برادرش زندگی می کند. یلدا برادر خیلی زیبایی به نام شاهرخ دارد که بخاطر مریضی پدرش درس را رها کرده و با تاکسی پدرش کار میکند تا بتواند مخارج زندگی خانواده اش را تامین کند.
یلدا دوستی به نام محیا داره که در مدرسه با او آشنا شده است. اخلاق و روحیات این دو دوست دقیقا برعکس یکدیگر است. محیا دختری پر انرژی و بازیگوش است در حالیکه یلدا آرام و سر به زیر است. محیا در خانواده ای مرفه با سه برادر به نام های محمد ،محسن،کسری زندگی می کند.
بخاطر بیماری محیا و اینکه یلدا تصمیم می گیرد در درس هایش به او کمک کند او با خانواده ی بیشتر محیا آشنا می شود و رفت و آمد بیشتری بین آنها اتفاق می افتد بخاطر فوت پدر مریض یلدا ارتباط دو خانواده قوی تر می شود و محمد برادر محیا سعی می کند به شاهرخ کمک کند. بنابراین از او می خواهد تا برای او کار کند. در این میان محمد و یلدا به یکدیگر علاقه مند میشوند و تصمیم به ازدواج می گیرند اما...

کتاب یلدای بی پایان

قسمت هایی از کتاب یلدای بی پایان (لذت متن)
ناباور و بهت زده به اطرافم نگاه کردم. حالم را نفهمیدم و تنها توانستم کفش هایم را در بیاورم و پابرهنه بدوم. دامانم را به چنگ گرفتم و با صورتی خیس دویدم و جیغ کشیدم: -شاهرخ! محراب! خدا! درست از ورودی اتوبان تا خود خروجی دویدم و زار زدم. بارها به زمین خوردم اما بلند شدم و بدون درد و حس دویدم. با ترافیک بلند و بالایی که می دیدم بیشتر و بیشتر می ترسیدم. سر که می چرخاندم؛ گوشی ها را به سمت خودم می دیدم که مشغول فیلمبرداری از بال و پر زدن عروس تنها و گریان بودند. هیچ چیزی مهم نبود جز عزیزانم. هیچ چیزی برایم ارزش نداشت جز آدمهای داخل ماشین. شنلم افتاد و زیر پایم گیر کرد. دوباره به زمین خوردم و بلند شدم. مهم نبود که حجابی ندارم و میشوم نقل و نبات مجلس ها و سوژه های داغ اخبار. نوارها را کنار زدم و با دیدن خون سرخ روی آسفالت دو زانو افتادم و ضجه زدم. دنیا پیش چشمانک تیره و تار شد.