شهری که زیر سایۀ جنگ باشد هر روز سپیده با آژیر خطر می آید و شب تنها یک اسم است در ذهن مردمانش. من دخترانی را می شناسم که ساعتشان را با سوت خمپاره ها تنظیم می کنند و مردانی چون سرو که هنوز مرگ قوارۀ تنشان نشده و اگر سر از جنگ وا کنند برق ساعت دختران چشمانشان را روی سفیدی دستانشان خشک می کند.