در این کتاب می کوشم با شرحی از تاریخ و تبار و سرشت نهادین دانشگاه و تحولات آن توضیح دهم که دانشگاه برای خود عالمی است و کلیتی است و منطق نهادینه و فلسفه ای دارد. به طوری که نه تنها فعالیت دانشگاه و مدیریت دانشگاه و تأمین دانشگاه و گسترش دانشگاه باید با منطق درونی و قاعده های نهادین آکادمیک، میزان و موزون شود بلکه حتی تنوع مدل ها و تحولات نسلی و رشد و تغییر و توسعه ی دانشگاه نیز نمی تواند گزاف و بی قاعده باشد. در جوامع توسعه یافته، دانشگاه ها در تحول و پویا هستند و با محیط خود سازگاری فعالی دارند اما این تحول به معنای آن نیست که از دانشگاه بودن دربیایند و گاه وبی گاه شوند. اما علم در ایران رندم بود، امر تصادفی بود. تصادفا یک پادشاهی از علم حمایت می کرد و تصادفا یک پادشاهی حمایت نمی کرد. گاه وبی گاه بود. از سوی دیگر، نهادهای مستقل از حکومت، هم کم بودند و هم پابرجا نیز نمی ماندند، تداوم هم پیدا نمی کردند. گاه وبی گاه بودند. علم داشتیم، چرا نداشتیم حتی در حد نبوغ هم داشتیم. اما اغلب به صورت افراد دانشمند، افراد متفکر. در تأسیس علم و نهادمندی آن مشکل داشتیم. یعنی عقلا بودند ولی سازمان یابی عقلا نبود. دانشیان بسیار باشکوه و قابل مقایسه با ترازهای جهانی بودند اما نهادهای دانشی بسیار معدود و ضعیف بودند یا اصلا نبودند. این بود که علم ورزی گاه وبی گاه می شد. تعاملات و تبادلات و تداوم نهادینه در آن نبود تا بتواند سنت فکری و سنت نظری برای ساختن جامعه برجای نهد و انباشتی و توسعه ای و اتفاقی روی بدهد و...