داستانی تشویش آور و چندلایه درباره خانواده های متلاشی و رازهایی مرگبار.
به شکل لذت بخشی کاراکتر-محور.
«هارت» جایگاه خود را در کنار بزرگان این ژانر تثبیت می کند.
عینک آفتابی اش جا به جا کرد و نگاهی به آینه بزرگ بالای شیشه جلو انداخت. سراسر اتوبوس و تک تک مسافرانش را می توانست ببیند. در سی سال گذشته، همه جور آدمی در آن آینه دیده بود: دخترکان زیبا و مردان ورشکسته، مست ها و خل و چل ها، مادرانی همراه با نوزادان قرمز و چروکیده. دردسر را از یک فرسخی تشخیص می داد.
می توانست بگوید چه کسی وضعش رو به راه است و چه کسی در حال فرار است. نگاهی به پسرک انداخت. پسربچه شبیه فراری ها بود. دماغش پوسته پوسته شده بود، اما زیر پوست آفتاب سوخته اش، رنگ پریدگی بیمارگونه ای دیده می شد که ناشی از بی خوابی یا سوء تغذیه یا هر دو بود.
پوست صورتش روی استخوان های گونه اش کشیده شده و آن ها را شبیه تیغه ای تیز کرده بود. کم سن و سال و ریزجثه بود، احتمالا ده ساله، با موهای آشفته مشکی.
با یک کتاب ۵۰۰ و خردهای طرف هستید که از صفحه ۸۰ جذابیت و کشش داستان شروع میشه و تقریبا تا اخرین صفحات یک نفس ادامه داره الان تقریبا یک ماه از پایان خوندن این کتاب میگذره و همچنان روزها به یادشم ... حتماااا این کتاب رو بخونید از اون کتابهاس که بشذت مطلوم واقع شده و لیاقت دیده شدن زیادی داره ترجممه هم میتونست بهتر باشه اما خیلی اذیت تون نمیکنه
فقط میتونم بگم عجب کتابی بود! فوق العاده و پر از تعلیق با این که ایده ای نسبتا ساده و بدون پیچش خاصی داشته باشه! اما به شدت کشش داره و درگیر کننده هست. واقعا خیلی زیاد باهاش حال کردم از بهترین پلیسی هایی بود که خوندم. پایانش به هیچ وجه قابل حدس نیست. عالی عالی! پلیسی خونها عاشقش میشن.
خیلی جالب بود و تا آخرین لحظه نمیتونستی حدس بزنی چی میشه حتما توصیه میکنم مطالعه کنید و از دستش ندید
درود بسیار بر تمامی عزیزانی که با کتاب انس گرفته اند و کتابهای خوب چه از نویسندگان عزیز ایرانی و چه از نویسندگان عزیز خارجی را میخوانند و در زندگی خود از آنها استفاده میکنند