کتاب به وقت شکنجه و باروت

She Rides Shotgun
  • 15 % تخفیف
    111,000 | 94,350 تومان
  • موجود
  • انتشارات: خوب خوب
    نویسنده:
کد کتاب : 33990
مترجم :
شابک : 978-6226983440
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 280
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه ی ادگار سال 2018

برنده ی جایزه ی الکس سال 2018

معرفی کتاب به وقت شکنجه و باروت اثر جردن هارپر

کتاب «به وقت شکنجه و باروت» رمانی نوشته ی «جردن هارپر» است که اولین بار در سال 2017 منتشر شد. دختری یازده ساله به نام «پالی» به شکلی غیرمنتظره در مقابل مدرسه اش در «کالیفرنیای جنوبی»، پدرش «نیت» را ملاقات می کند. «نیت» به تازگی از زندان «پلیکان بی» آزاد شده، جایی که در آن، یک باند خطرناک برای کشتن او و خانواده اش—از جمله مادر «پالی» یعنی «آویس»—جایزه تعیین کرده اند. «نیت» تصمیم گرفته «پالی» را از دست این قاتلین نجات دهد، اگرچه او موفق نمی شود از قتل بی رحمانه ی «آویس» و همسر جدیدش جلوگیری کند. «نیت» به همراه «پالی» و خرس عروسکی اش، پا به فرار می گذارند، در حالی که هم گروهی جنایتکار در تعقیب آن ها است و هم کارآگاهی به نام «جان پارک» که مشغول تحقیق در مورد قتل ها است. در طول این نبرد برای بقا، پیوندی جدید میان «پالی» و «نیت» شکل می گیرد.

کتاب به وقت شکنجه و باروت

جردن هارپر
«جردن هارپر» نویسنده ای آمریکایی است که در ایالت «میزوری» به دنیا آمد و بزرگ شد. او قبل از نویسندگی، در حوزه ی تبلیغات، نقد موسیقی راک و برنامه های تلویزیونی فعالیت کرده است.
نکوداشت های کتاب به وقت شکنجه و باروت
With Expert pacing and well-developed characters.
با ضرباهنگی استادانه و کاراکترهای خوش ساخت.
Publishers Weekly Publishers Weekly

With all the snappy dialogue and action of the best noir fiction.
با تمام صحنه های اکشن و دیالوگ های تند و تیزی که در بهترین داستان های نوآر به چشم می خورد.
Shelf Awareness Shelf Awareness

A touching portrait of a father-daughter relationship framed in barbed wire.
تصویری تأثیرگذار از رابطه ی میان یک پدر و دختر، در قابی از سیم خاردار.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب به وقت شکنجه و باروت (لذت متن)
مادرش معمولا پس از نوشیدن چند پیک ویسکی می گفت که چشمان پرشرر دخترک به پدرش رفته است. در این لحظات بود که می توانست، بی خشم مسموم همیشگی در سینه اش، در مورد شوهر سابقش صحبت کند. یخ داخل پیک را قرچ قرچ زیر دندانش خرد می کرد و بنا می کرد در مورد این نوع خاص از چشم های آبی مات و کم فروغ توضیح دادن.

«پالی» یازده ساله، شش سالی می شد که پدرش را ندیده بود؛ اما بی هیچ تردیدی می شناختش. وقتی پدر را جلوی در مدرسه دید، به حقیقت دیگری هم پی برد؛ او حتما فرار کرده بود. پدرش آدم بدی بود؛ سارق بود و آن لحظه باید در زندان می بود.

«پالی» فهمیده بود پدرش گهگاهی نامه می فرستاده، اما مادرش هرگز نمی گذاشت او آن ها را بخواند. پدر هم چند سال قبل، به کلی دست از نوشتن کشیده بود. فهمیده بود داشتن پدری شرور، تا حد زیادی، مثل این است که اصلا پدر نداشته باشی؛ خصوصا وقتی پدر در زندان باشد.