فیلسوفی از بودا می پرسد: «شنیده ام که آیین شما آموزه ایی است در زمینه ی روشن شدگی. روشش چیست؟ به عبارت دیگر، روزتان چه جوری می گذرد؟» بودا می گوید: «راه می رویم، غذا می خوریم، دست هایمان را می شوییم، می نشینیم...» - در این کارها که چیز خاصی نیست؟ همه راه می روند، غذا می خورند، دست هایشان را می شویند، می نشینند... - چرا، فرقی هست. وقتی ما راه می رویم از این حقیقت آگاهیم که داریم راه می رویم. وقتی که غذا می خوریم از این حقیقت آگاهیم که غذا می خوریم؛ و مانند این ها؛ اما وقتی دیگران راه می روند، غذا می خورند، از کاری که می کنند آگاه نیستند.