زندگی چارلی هاکل بدجور آشفته شده اول اینکه پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند بدتر از همه مادرش دارد ازدواج می کند و حالا او ناچار است با چند غریبه در خانه زندکی کند: یکی ناپدری نچسبش؛ دیگری برادر ناتنی پنج ساله اش توماس تخس که خلوت اتاقش را از چنگش درآورده و موی دماغش شده؛ و بدتر از همه، ناخواهری اش لیدیا که تلفن را زمین نمی گذارد. هرچند مادرش قول داده که کم کم همه چیز روبه راه می شود، ولی این حرف ها چارلی را راضی نمی کند. او دلش می خواهد همه چیز در یک چشم به هم زدن به روال گذشته برگردد.
کتاب مادرم ازدواج کرد