«چشم های لیندا» داستان جواکین است؛ پسری که بینایی اش را از دست داده. جواکین از پدرش کرّه اسبی به نام لیندا هدیه می گیرد. لیندا اسب سرکش و ناآرامی است که به کسی سواری نمی دهد و کم تر کسی جرئت دارد به آن نزدیک شود. با این حال، جواکین آن را رام می کند و کم کم موفق می شود که بدون زین و دهنه، از کرّه اسب سواری بگیرد. از آن پس لیندا برای پسر نابینا حکم چشم هایش را دارد. رابطه عجیب بین جواکین و لیندا روزبه روز عمیق تر می شود. سرانجام روزی فرا می رسد که پسرک باید چشمش را عمل کند. لیندا را تا بهبود وضعیت جواکین به مزرعه ای می فرستند تا درکنار اسب های دیگر باشد. اما لیندا به همراه کرّه اسب دیگری از مزرعه فرار می کند…
گریفیتس کتاب «چشم های لیندا» را براساس یک رویداد واقعی نوشته و در طول داستان رابطه عاطفی بین پسر داستان و اسبش را به زیبایی توصیف کرده است. پرداختن به احساسات و عواطف اسب داستان، لیندا، را می توان از ویژگی های بارز این داستان به شمار آورد.
کتاب چشم های لیندا