قصه بسیار قدیمی تر از این حرف هاست. این در هم تنیدگی زیبایی، عشق و اندوه. هرجا که عشق به زیبایی در میان باشد ناگزیر پای اندوه هم در بین است. نمی شود دل به زیبایی داد و رنج نکشید که آن رنج نیز خود از جنس عشق و زیبایی است. قصه ای ساده به قدمت بشر: تو زیبایی و من شیدا.
گفتن دوستت دارم همیشه شبیه دل به دریا زدن است، رها کردن تیری که دیگر هرگز به کمان باز نمی گردد. دوستت دارم هر سرانجامی که بیابد، این تیر که رها شود، دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود.
چرا گفتن دوستت دارم، این همه دشوار است؟ از چه در هراسیم؟ تاریک ترین تبعات ابراز عشق، شنیدن پاسخ منفی است، غروری که ترک برمی دارد، قلبی که می شکند. پرهیز از اظهار علاقه البته که غرور را حفظ می کند اما آدمی غرور را برای چه می خواهد؟ مگر نه این که غرور سرمایه ای است برای خرج کردن در روزگار دشوار؟ عشق به داو گذاشتن هر آن چه داری است برای بدست آوردن آن که نداری؛ و خداوندگار عشق غیور است، محافظه کاری و پرهیز را برنمی تابد و تنبیه می کند: با نشدن، نرسیدن و با رنج.
این کتاب عالیه 😘♥