1. خانه
  2. /
  3. کتاب چهل درجه زیر شب

کتاب چهل درجه زیر شب

نویسنده: ر اعتمادی
3.5 از 1 رأی

کتاب چهل درجه زیر شب

Chehel Darajeh Zir-e Shab
انتشارات: علم
٪15
375000
318750
معرفی کتاب چهل درجه زیر شب
کتاب «چهل درجه زیر شب» نوشته «ر اعتمادی» توسط نشر "علم" منتشر شده است. این کتاب هم اکنون در وبسایت ایرانکتاب موجود است و شما می توانید آنرا سفارش دهید تا در کوتاه ترین زمان ممکن به دستتان برسد.
درباره ر اعتمادی
درباره ر اعتمادی
رجب علی اعتمادی در سال ۱۳۱۲ در شهر لار در استان فارس به دنیا آمد. پدرش اسم پدربزرگش را برای او انتخاب کرد ولی مادرش نام او را به مهدی تغییر داد ولی نام شناسنامه ای او هم چنان رجب علی باقی ماند. در سال ۱۳۳۵ پس از اتمام دوره سربازی، در آزمون آموزشی روزنامه اطلاعات شرکت کرد و به عنوان نفر ششم وارد روزنامه اطلاعات شد.اعتمادی بنیانگذار و سردبیر اولین مجله با مخاطب ویژه نسل جوان ایران بود. مجاه جوانان از نشریات موسسه اطلاعات در سالهای دهه چهل و پنجاه با سردبیری اعتمادی (۱۳۴۵–۱۳۵۹) به یکی از پرفروش ترین مجلات ایران تبدیل شد که فراتر از مرزهای ایران حتی در دیگر کشورهای فارسی زبان همانند افغانستان و تاجیکستان هواداران خود را داشت. او بیشتر کتاب هایش را با نام مستعار ر. اعتمادی به چاپ رسانده است. او بیشتر اشتهار ادبی اش را به خاطر سوژه های داستان های خود دارد. ر. اعتمادی یکی از معدود رمان نویسان معاصر ایرانی است که چندین نسل جوان ایران علی رغم همه محدودیت های چاپ کتاب هایش، بسیاری از کتاب های او را خوانده اند و می شناسند.اعتمادی ز اواخر دهه پنجاه تا اواخر دهه هفتاد نمی توانست با نام واقعی خود چیزی را به چاپ برساند اما کپی های غیرمجاز کارهایش جزو محصولات پرفروش دستفروشهای حوالی میدان انقلاب بود.سبک داستانهای اعتمادی عشقی، اجتماعی و عرفانی است. اگر چه منتقدان آثار وی را در زمره رمان های عامه پسند قلمداد می کنند ولی خود اعتمادی بر این باور است که محبوبیت یک اثر بین همه قشرها جامعه به تنهایی دلیلی کافی برای چنین طبقه بندی ای نمی باشد، کما اینکه دیوان حافظ علی رغم محبوبیتش در چنین گروهی جای ندارد.
دسته بندی های کتاب چهل درجه زیر شب
قسمت هایی از کتاب چهل درجه زیر شب

از کودکی زحمت کشیدم یادم نیست در چه خانواده ای متولد شدم. ظاهرا تولد من مسأله مهمی نبوده، چون پدر و مادرم به تنهایی یا با همکاری یکدیگر در سپیده یک صبح سرد و برفی مرا در کهنه ای پیچیده و جلو یک مسجد گذاشته و رفتند و یک رهگذر خیلی معمولی مرا می بیند و یا از روی وظیفه و به حکم مذهب یا از روی انسان دوستی به خانه می برد، چند سال طول می کشد تا من زندگی را آن طور که هست حس کنم یا به عبارت دیگر دستگاه های حسی من یکی پس از دیگری به کار می افتد، لمس می کنم، گرما و سرما را می فهمم بوها را تشخیص می دهم و سرانجام شعورم به کار می افتد و می فهمم که من مانند بچه های دیگر نیستم، در روابط من و پدر و مادرم چیزی هست که در روابط بچه های دیگر با پدر و مادرشان نیست، دقیقا نمی دانم آن چیز چیست اما هروقت می خواستم به طرفشان بروم و مثل بچه های دیگر خودم را لوس کنم به یک دیوار شیشه ای و غیر قابل نفوذ بر می خوردم، من از پشت دیوار شیشه ای پدر و مادرم را می دیدم ولی نمی توانستم لمسشان کنم.

نظر کاربران در مورد "کتاب چهل درجه زیر شب"
8 نظر تا این لحظه ثبت شده است

هروقت رمان‌های وی می‌خواندم خود را جای قهرمان داستان حس میکردم

1403/05/24 | توسطرضا - کاربر سایت
1
|

بهترین و خوش قلم‌ترین کتاب دوران جوانیم بود روانش شاد

1403/02/25 | توسطم کریمی - کاربر سایت
2
|

به نظر من عکس روی جلد اصلأ هم خوانی ندارد با داستان کتاب چهل درجه زیر شب

1402/05/04 | توسطکاربر سایت
1
|

روحش شاد یادش ماندگار در پیچ و تاب‌های داستانش چنان غرق می‌شدم که گویی دروسط داستان وبخشی از نوشته هایش هستم زمان معنی نداشت وقتی تمام می‌شد گویی از جای دیگری آمدم .یاد آن روز‌های شیرین وتکرار نشدنی بخیر

1402/04/26 | توسطکاربر سایت
7
|

روحش شاد یادش مانا قلم پرتوانش دوره نوجوانی ما را پرهیجان گرد کتاب‌هایش طرز جالبی داشتن با یک اتفاق ساده و روز مره شروه میشد و ماجرایی پر پیچ وخم را تفسیر می‌کرد اینقدر ماهرانه کلمات جولان می‌دادند که گویی خواننده در متن رمان است

1402/04/22 | توسطشهلا - کاربر سایت
6
|

یادش بخیر تو دوران نوجوانی یعنی ۲۵سال پیش این کتاب روخوندم چقدرلذت بخش بود

1400/10/26 | توسطکاربر سایت
7
|

در دوران نوجوانی این کتاب رو خوندم و بسیار لذت بردم

1400/10/25 | توسطکاربر سایت
3
|

من وقتی خیلی نوجوان بودم داستان چهل درجه زیر شب رو بصورت سریالی در مجله‌های زن روز قدیمی خوندم ،و دلم خواست کتابش رو داشته باشم یادمه خیلی دوستش داشتم به محض اینکه به دستم برسه و بخونم نظرم رو میگم ❤️

1400/05/03 | توسطربیعی
7
|
پاسخ ها

ایام جوانی ونوجوانی با این داستانها زندگی می‌کردیم ادای عاشقان را در می‌اوردریمداگر یک هفته مجله جوانان نمی‌رسید که این رمانهارا را بخوانیم انگار دنیا روی سرمان خراب شده بود با زمین وزمان قهر بودیم ما در روستا زندگی می‌کردیم در بارون شدید که بوی کاهگل منازلبرمی خواست واداره پست هم با ما فاصله داشت اخه دکه فروش نبود تنها یک دوست وهم کلاسی داشتیم که مجله جوانان را واسه ما نگه می‌داشت تنها بخاطر خواندن این رمانها یادش بخیر چه زود گذشت. خدا رحمتش کند رجب علی خان را

1402/12/25|توسطکاربر سایت
0