تک و تنها عصا به دست و کوله بار به دوش راه افتادم. نقشه ام این بود که چه از راه و چه از بیراهه پنج دره عمده شمیرانات را یعنی دره فرحزاد و دره درکه و اوین و دره پس قلعه و دربند و دره امامزده قاسم و قلعه دارآباد را از طرف دست چپ گرفته همه را یکی پس از دیگری به طور مرتب از زیر پا درآوردم و از راه نیاوران و دزاشیب و چیذر و رستم آباد و دروس به قلهک آمده به شهر برگردم. عموما در هیچ قریه و قصبه ای بیش از یکی دو ساعت که برای صرف غذا و خوردن یکی دو پیاله چای و شست و شوی دست و رو لازم بود مکث نمی کردم ولی شب ها را به هر دهی می رسیدم همان جا لنگ می کردم و یکراست در خانه یک نفر روستایی ناشناس و نادیده ای هوار می شدم و...
الان بهترین کتاب جمالزاده رو همین تلخ و شیرین میدونم.
این کتاب به شدت بر من تأثیر گذاشت. شاید بهترین مجموعه داستان کوتاهی بود که تا حالا خوندم. با مفهوم تازه ای از مجموعه داستان کوتاه آشنا شدم. همهی داستانای این کتاب کم و بیش دنبال یه چیز واحدن. و من اینو توی مجموعههای دیگه ای که خوندم ندیدم. داستانا به شدت حساب شده و زیبا هستن. تک تکشون آدمو کلی به فکر وادار میکنه. و فقط یه استاد تمام مثل جمالزاده میتونه همچین معجزه ای خلق کنه. من سه تا کتاب بیشتر از جمالزاده نخوندم. قبل از این کتاب، سر و ته یک کرباس و قصههای خوب برای بچههای خوب رو خونده بودم.
درود کتابای جمالزاده رو هم سانسور کردن؟
بچههای ریش دار. ولی درست نیست کسی که فقط سه تا کتاب جمال زاده را خونده در مورد بهترین کتاب ایشون نظر بدهد