آن روز همه چیز، همان گونه بود که می باید باشد. بهار بود، یکروز از یک فصل کامل و بی عیب و نقص بهاری با تمام لطافت طبیعی مناطق شمالی ایران،... چرخ های ارابه سرنوشت، همانگونه می چرخید که باید می چرخید، نه ذرهای تندتر و نه کندتر، سرعت حرکت چرخ های سرنوشت برابر با چرخش های کتاب رازگونه سرنوشت آدمیان بود و فرشته سرنوشت، تاجی از نور بر سر و لبخندی از گل برلب کاملا مراقب بود تا آنچه از پیش در سرنوشت گل تی تی، دخترک خردسال اهل ده «نازکلا بالا» آمده است با حادثه ای ناگهانی و دخالتی غیر عادی پنبه نشود! همه چیز و همه وقایع باید همان باشد که در کتاب سرنوشت آمده است اگرچه او خود نیز گهگاه علت بروز و ظهور بسیاری از حوادث زندگی این دخترک خردسال را نمی فهمید! اما در کتاب همین جور آمده بود.
همه کتابها ودارم وخوندم، ضروری
سلام. سالها پیش که جوانتربودم این کتاب روبه نام گل تی تی خوندم که کتاب روازیکی ازدوستانم ب طورامامت گرفته بودم . بسیار تاثیر گذار است.ومن دلم میخواهد دوباره این رمان زیباروداشته باشم وبخونم.دلم تنگه براش باورکنید.
منم خوندم ضروری