کتاب کشفم کن

Unravel Me
(کتاب دوم از مجموعه خردم کن)
کد کتاب : 49369
مترجم :
شابک : 978-6007058985
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 348
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 25
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

«طاهره مافی» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب کشفم کن اثر طاهره مافی

کتاب «کشفم کن» رمانی نوشته «طاهره مافی» است که نخستین بار در سال 2013 انتشار یافت. «جولیت فرارس» که در حال آموزش برای حضور در جنگی اجتناب ناپذیر علیه حکومت است، در منطقه ای به نام «امگا پوینت» شرایط خوبی دارد. او دیگر زندانی نیست و علاوه بر این، در کنار افرادی است که مانند او قدرت های ماورایی دارند. اما ماهیت مخاطره آمیز قدرت «جولیت»، موانعی را بر سر راه او ایجاد می کند. به علاوه، «آدام» رفتارهایی عجیب را از خود نشان می دهد—بیش از هر چیز به خاطر تلاش هایش برای یافتن این که او چرا می تواند بدون آسیب دیدن، «جولیت» را لمس کند—که باعث به وجود آمدن مشکلاتی در رابطه آن ها می شود. پس از مدتی، تعدادی از همرزمان جدید «جولیت» توسط سربازان تحت هدایت پدر «وارنر» ربوده می شوند—کسی که ملاقات با «جولیت» را به عنوان شرط آزادسازی آن ها تعیین کرده است.

کتاب کشفم کن

طاهره مافی
طاهره مافی (انگلیسی: Tahereh Mafi؛ ۹ نوامبر ۱۹۸۸) پدیدآور و نویسنده ایرانی آمریکایی است.
نکوداشت های کتاب کشفم کن
With quality world-building.
با جهانسازی تراز اول.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

The lyricism of the first book carries over in this installment.
شاعرانگی کتاب نخست، در این عنوان نیز ادامه می یابد.
Shelf Awareness Shelf Awareness

A terrifying and unique world.
جهانی ترسناک و منحصر به فرد.
Ransom Riggs

قسمت هایی از کتاب کشفم کن (لذت متن)
نفس کوتاهی می کشم و سعی می کنم خودم را وادار کنم به «کسل» نگاه کنم اما نمی توانم. در عوض، زیر لب عذرخواهی می کنم و به صدای رقت انگیز کلماتم توی این اتاق بزرگ گوش می دهم.

انگشت های لرزانم را حس می کنم که روی کفپوش های تشکی ضخیمی که کف اتاق پهن شده اند، مشت می شوند و به این فکر می کنم در مدتی که اینجا بوده ام، هیچ دستاوردی نداشته ام. خفت بار است، خیلی خفت بار است یکی از معدود آدم هایی را که تا به حال با من مهربان بوده، ناامید کنم.

کم مانده اشک هایم سرازیر شود و می ترسم جیغ بزنم. سرانجام به او می گویم: «نمی دونم چطوری. هیچ کدوم این ها رو نمی دونم. حتی نمی دونم ازم انتظار میره چکار کنم.» به سقف چشم می دوزم و پلک می زنم، پلک می زنم، پلک می زنم. حس می کنم برق اشک، چشم هایم را تر کرده است. «نمی دونم چطوری کاری کنم که اتفاق بیفته.»