دیکتاتور فقط نویسندهٔ داستان های تخیلی نیست، بازیگر و کارگردانی برجسته هم است. از روی بالکنش، از پشت تریبون ورزشگاه به مناسبت کنگرهٔ حزبی واحد برای مردمش داد سخن می دهد. زمزمه می کند، زوزه می کشد، آروغ می زند؛ به کلمه ها چنگ می زند. سیرکی بزرگ حضورش را همراهی می کند. اسطوره های احیاشده و دینی که او پیامبرش است، به شکوه و جلال، تجلیل ها و آیین های جدید نیاز دارد: کمی زرق و برق و نمایش چشمگیر. با هیاهوی بسیار مردان چابک عضلانی و دختران جوان پاکدامن، دسته های سربازان، ورزشکاران و موشک ها را به صف می کند, در حالی که گل ها و نشان ها و بیرق ها را حمل کرده اند و آن طور که باید خود را آراسته اند. هر دیکتاتوری زیورآلات، اونیفرم ها، پیراهن سیاه، کت مائو، کلاه پلنگی و شگردهایی خاص خود را دارد که لشکریانش را قوی تر و پرشمارتر نشان می دهد؛ مثل گذشته که حاکمان خودکامه در پادشاهی های آفریقا یا آمریکای میانه، جنگجویانشان را با پرها و خالکوبی ها و نقاب های جنگی آرایش می کردند. در عصر جدید همه چیز محکوم به زیرورو شدن است: انقلاب ها به قدری اذهان را تحت تأثیر قرار داده اند که ادعا می کنند به بشریت از نو شکل می دهند و با جهانیان پیوندی نزدیک دارند. تسهیل گر بزرگ زبان نمادینش را تحمیل می کند و پرچم و نشان، آدرس، سلام نظامی، سرود ملی و تمبرها باید مشخصه (یا چهرهٔ او) را بر خود داشته و قابل شناسایی باشند, و به آسانی قابل تکثیر؛ محرک هایی که هیجان می آفرینند و ارعاب می کنند.