عشق بسیار نیرومند است. هر چه را از برابرش بر می دارد. پدر را، مادر را خانواده و قبیله را، کوه را، دریا را و خود عاشق را... عاشق باید خودش را کنار بیندازد، اگر هم نخواهد، عشق کنارش می زند. آن چنان که مجنون را، فرهاد را، حلاج و عین القضاه را، عشق نه پدر است که دست نوازش بر سرت بکشد و نه مادر که به آغوشت، نه خواهرت که از غصه ات، دق کند و نه برادرت که به هواخواهی ات در بیاید و فدایت شود. عشق شوخی ندارد. هرچه را در مسیرش ببیند، بر باد می دهد. رنگ و قیافه و قد و قامت نمی شناسد. چاقی و لاغری سرش نمی شود. فقیر و ثروتمند حالی اش نیست. مرد و زن نمی فهمد. زشت و زیبا برای عشق فقط یک اسم است و بس...
کتاب ممنوعه ۱۴