داستان کوتاه از قرن نوزدهم رواج یافت و آرام آرام به گونه ای محبوب در ادبیات تبدیل شد. از «آلن پو» و «گوگول» و «چخوف» تا «همینگوی» و «جویس» و «کارور» و «مونرو» و ... به عنوان استادان بلامنازع داستان کوتاه در همه ی زمان ها نام برده می شود. نویسندگانی که نشان دادند با نهایت ایجاز، می توان آدم ها، زندگی شان و جهان را روایت کرد، بی آنکه خواننده حتی اندکی احساس کند چیزی کم است یا حرف نگفته ای باقی مانده. داستان کوتاه خوب، قواعدی ویژه دارد و هر نویسنده ای برای نوشتن داستان کوتاه نیاز مبرم به مصالح و آموختن مهارت ها و تمرین مدام روی این مهارت ها و مصالح دارد. «احمد اخوّت»، نویسنده، نظریه پرداز، معلم و منتقد شهیر داستان نویسی، در کتاب «تفنگ چخوف» از مجموعه ی «هزارتوی نوشتن» انتشارات «جهان کتاب»، به مسدله ی داستان کوتاه پرداخته است. اخوّت از مثال مشهور «آنتون چخوف» استفاده می کند: «اگر تفنگی در داستانی به دیوار آویزان است، باید تا پایان شلیک کند.» این نقل قول چخوف آغاز راه کتاب «تفنگ چخوف» است و جست وجو در زیر و بم داستان کوتاه و فرایند شکل گیری آن. اینکه کنش، نقش، عناصر تزئینی و امثالهم، به چه فرم هایی و در چه وضعیت هایی در یک داستان کوتاه شکل و معنا پیدا کرده و آن را می سازند. اخوّت در «تفنگ چخوف» بر بنیان بسیاری از قصه ها دست می گذارد و این مهم را واکاوی می کند که در بسیاری از مواقع این خرق عادت است که یک داستان کوتاه خوب را ممکن می کند؛ تفنگی که بر دیوار است ولی وجودش در داستان، برای شلیک نکردن است!
کتاب تفنگ چخوف