داخل باغ بلبشویی بود. جمعی از درباریان به نزاع برخاسته بودند و دورتر در سه ضلع معرکه، سه فرنگی شیک پوش به نظاره. هرکدام از درباریان نطقی می کرد و دیگری را متهم می کرد به سوءقصد به جان شاه! جمعیت بی خبر از حضور شاه که از دور به تماشای نزاعشان ایستاده. - جان رعیت به جان شاه بند است! نفس شاه تنگ شود، نفس رعیت می ایستد! بعد شما چگونه می خواهید طبیب روس به دربار بیاورید؟! نسخه ای که روس بنویسد زهر است تا شفا! هنوز زخم روس ها بر پیکر ایران التیام نیافته که بخواهید به جای مرهم، نمک بپاشید بر آن! ایشیک آقاسی آهسته زیر گوش شاه گفت: «ایشان همان رابط کنسول انگلیس است که به اندرونی صدراعظم رفت وآمد دارند و بعضی مخدرات هم از طریق ایشان با عائلهٔ سرکنسول نشست وبرخاست پیدا کرده اند. سردستهٔ انگلوفیل های دربار است.» کشمکش در باغ همچنان ادامه دارد. یکی سنگ روس را به سینه می زند و دیگری سنگ انگلیس را! فرانسه هم سهم خودش را دارد در این غائله! - روس جنگ وصلحش عیان است! پشت وروی قبایشان یکی است، عکس انگلیسی ها! فی الحال که روس و ایران پیمان صلح بستند، خاطر شاه ایران عزیز است برای روس ها! انگلیسی جماعت اگر پایش به دربار باز شود، باید در خوف بود از پیشامد صرع و پیسی و جنون که از این قبیل در آستین کم ندارند آن خبیث ها! چهار تا ولایت مثل گرجستان، داغستان، قره باغ و باکو را داده ایم به روس ها در عهدنامهٔ گلستان، فدای یک تار سبیل اعلیحضرت، فراموش کرده اید که روس ها در همان گلستان تعهد دادند به حمایت از ولیعهدی عباس میرزا؟ از پچ پچ منشی الممالک در گوش شاه دیگر مطمئن شدم شخصی که چنین سنگ روس ها را به سینه می زند، رابط کنسول روس است در دربار. رابط کنسول فرانسه کمتر حرف می زد و تصمیم انتخاب طبیب روس یا انگلیس یا فرانسه را بر عهدهٔ شاه می دانست. - ما چاکر و بنده زادهٔ دربار شاه قاجاریم! نمک سفرهٔ قاجار را خورده ایم و شکستن نمکدان در مرام و مسلک ما راه ندارد! چند صباحی که در پاریس به تحصیل اشتغال داشتم، طبیب های فرانسه را حاذق ترین اطبای عالم یافتم، ولی فهم و شعور شاه کجا و ما چاکران کجا؟ اعلیحضرت هرآنچه امر کنند، قطعا به صلاح نزدیک تر است! منشی الممالک به شاه گفت: «این فرانسوی های لاکردار نمی دانم با کدام رویشان به دربار رفت وآمد می کنند؟ قربان این بی حیاها آمدند با ما توافق فین کنشتاین امضا کردند و ما آن همه امتیاز دادیم که از ما مقابل قشون روس حمایت کنند، بعد سر بزنگاه رفتند با روس هم سیاهه بستند علیه ما! بی شرف ها گفتند خیالتان تخت، کنارتان هستیم در مقابل هجمهٔ روس. سال نگذشت که خنجری که قرار بود بدهند تا با آن با روس بجنگیم، با همکاری روس ها به پشت ایران زدند. شاه چهره بر هم کشید. - خاطرات تلخ، اوقاتمان را هم تلخ می کند! از اول این فرانسوی ها نمکدان شکن بودند. دستمان را هم که تا مرفق در دبهٔ عسل کردیم، تا گاز نگرفتند، رها نکردند. حالا چه شده فرنگی ها دلسوز حال و احوالات ما شده اند؟! چه تدبیر کرده ای جناب ایشیک آقاسی برای این بازار شامی که درست کرده ای؟
کتاب بسیار جذابی بودداستانهای آن از دل واقعیت بوده
کسی میتونه بگه دو فصل اول کتاب مربوط به کدام پادشاهها بود؟ من از ناصرالدین شاه به بعد رو متوجه شدم اما توی فصلهای اول چون اسم شاهی که توی قصه وجود داشت ذکر نشده بود من هنوز درموردشون شک دارم.
فتحعلی شاه
بهترین کتاب تاریخی ای که در عمرم خوندم. الان دیگه وقتی حرف از ناصرالدین شاه و قاجار و تمام اتفاقات بعد از او میشه، با عمق وجودم گفته هارو درک میکنم، چون با خوندن این کتاب من توی تمام این دورهها زندگی کردم.
خوندم و لذت بردم ارزش وقت گذاشتن داشت.
داستانهای این کتاب از دل وقایعی بیرون آمده اند که ما در تاریخ زیاد از آنها شنیدهایم اما شاید در مرگها، زندگیها و رشادتهای مردم آن دوران تامل نکرده باشیم. به طور خاص این کتاب درباره زنان در بستر رخدادهای مهم تاریخ ایران سخن میگوید، از زنانی که قربانی ستمها شدند تا زنانی که تلاش کردند تاریخ را با نگاه لطیف زنانه بنویسند..
خیلی هم زنانه نبود البته اگه نگم اصلا زنانه نبود!
بسیار خوشحالم که این کتاب را خواندم اما احساس میکنم کتاب با داستانپردازیهای مفصلتر و دقیقتر، اثر بهتری میشد. گویی کتاب با خلاصه گوییها نتوانست آن چه که باید را به خوبی بیان کند.
اتفاقا موجز بودن از محاسن این کتابه. درباره موضوعات عنوان شده در این کتاب کتابهای مفصلی وجود داره. خلاصه گویی خواننده رو آشنا میکنه ولی خسته نمیکنه و خواننده در صورت علاقه مندی میتونه با رجوع به کتابهای مربوطه بیشتر مطالعه کنه.
چرا شانس من اینجوریه،هروقت سفارشی داشتم به من اطلاع دادن که فلان کتاب ناموجوده،امیدوارم هرچه سریعتر این کتاب موجود شه.