نگاهی روشنگرانه به یک آرمان.
رساله ای روشنگرانه درباره ی ریشه های دموکراسی.
کتابی پرمایه و شیوا.
برای بعضی از اعضای گروه انگلیسی، نتایج به معنی تیر خلاص است. برای بعضی دیگر، جریان به معنی پیروزی مطلق است. گروه استعمار نو سلسله پیروزی هایی کسب کرده و حالا شرایط نوید آن را می دهد که این روند را حتی الامکان گسترش دهد. شمار آن ها از سنت گرایان بیشتر است و حالا چند اهرم قدرت دارند که به کمک آن ها می توانند در اکثریت بمانند. آنان، سرمست از این پیروزی، هیچ دلیلی نمی بینند که خوددار باشند. دست سنت گرایان را از همه ی هیئت های مهم کوتاه می کنند تا کسی یا چیزی نتواند چوب لای چرخ برنامه هایشان بگذارد یا آن ها را به تعویق بیندازد.
بین دموکراسی و استبداد باید فرقی باشد، اما این فرق در کجاست؟ در بیشتر موارد، دموکراسی را با یکی از بدل هایش اشتباه گرفته اند و آن را «حکومت توده ی بی سر و پا» (اصطلاحی ناخوشایند که معادل مفهوم حکومت اکثریت است) نامیده اند. حکومت توده آشکارا نوعی استبداد است. حکومتی که می ترساند و محروم می کند و اقلیت را زیر یوغ مطلق اکثریت در می آورد. و استبداد اکثریت، آزادی را مانند هر استبداد دیگری کاملا می کشد. اگر مجبور باشید برای اینکه احساس آزادی کنید به اکثریت بپیوندید، این نامش آزادی نیست.
مدافعان دموکراسی می گویند دموکراسی محدودیت هایی را برای قدرت اکثریت تعیین می کند، که مهم ترین آن قانون مداری است. اگر اکثریت خودش را ورای قانون بداند، نقش مستبد را بازی خواهد کرد. همچنین بسیاری از دموکراسی ها، به امید بالندگی همسازی، مجموعه روش های عملی ای طراحی کرده اند که تضمین می کند منافع اقلیت پایمال نخواهد شد.
به تاریخ دموکراسی یونان باستان میپردازه. بخشی از کتاب: همسازی به معنی همسانی نیست. فرهنگ همساز نمیتواند کسی را مجبور به سازش کند اجبار انزجار میآفریند و انزجار یعنی تفرقه. اگر تفاوتها را در میان شهروندانمان نپذیریم ، اگر تلاش کنیم تفاوتها را با خشونت یا حتی با قانون از میان برداریم ، بذر جنگ داخلی را میکاریم. هیچ حکومتی نمیتواند همسازی مبتنی بر تک آوایی را بر مردمش تحمیل کند. میدانیم اگر حکومتی چنین کند ، چه اتفاقی خواهد افتاد : مادام که ترس بالای سرشان باشد ، وانمود میکنند که یک نغمه را میخوانند. اما در دلشان نغمه دیگری میخوانند؛ و بالأخره ناسازگاری پنهانی همچون زلزله ای آشکار خواهد شد.