صورتش را جلو برد و در گوشش گفت: حاجی همیشه می گفت توی راهی که اولش اسم ( علی ) رو آوردی، صداقت رو بذار اون بالامالاهای دلت که بشه چراغ راهت و سرگردون نشی میون کوچه پس کوچه های بی فاصله و حیرون و ویلونش. می گفت از ته دلت بخواه تا بشه. ببین چقدر جنم داری؟ اگه کمه، زیادش کن و اگه نیست، اونقدر خودت بگرد تا پیداش کنی، ببین چیه و کیه که بهت امید می ده؟ حاجی می گفت همون می شه ارادت واسه جون دادن به خواسته هات، دلیل واسه نفس کشیدنت. به هر غیر ممکنی که ایمان داری یه روز ممکن می شه، فکر کن، اما فکر نکن قسمتت چیه و تقدیر چی می خواد واست. ببین خودت از اون بالایی و دنیایی که افتادی وسطش تا شبانه روز توش امتحان پس بدی، چی می خوای؟ حاجی می گفت ... ( دستان ) میان نفس های بلند ( جانا ) ادامه داد: دونه ی سرخ تسبیحو می کشید زیر انگشت اشاره اش و می گفت ببین آرامشت کجاست؟ بذر امید رو همون جا باس بکاری پسر. اگه وجودشو داری، پس می تونی، بسم الله و...
چرا انقد قیمتش زیاده آخه؟😵
رمان قشنگیه ولی طبق معمول وارد موضوع کلیشه ای همخونه بودن میشه.. که خیلی تو رمانا اینو میبینیم
کاشکی به صورت پی دی آف میشد خودش
چرا لینک دانلود نمیگذارید
هرکسی این رمان خونده بگه ارزش خریدن و خوندن داره .
خانم شهدوست خیلی قلم روان وزیبایی دارندهمهی رمانهای ایشون موضوع جالب وقشنگی دارندوکلیشه ای نیستند
نه اصلا. الکی هزینه نکن مزخرفه
من سانازم ، از کتابخونه گرفتم و خوندم .