وانمود نمی کنم آدم مهمی هستم، اما اینها را به خاطر خودم نمی خواهم. به خاطر آن دختر می خواهم که آنجا با پای شکسته و روحی در هم شکسته رنج می کشد. فکر می کند من نمی فهمم، اما می فهمم. او سرسخت و محکم است، اما شرایط در اینجا به صورتی است که هرکسی را در هم می شکند.» به اطراف نگاه کردم. «اینجا شرایط خیلی سخت است و امید خیلی زود به ناامیدی تبدیل می شود.» اشکی از چشمم غلتید و روی گونه ام افتاد. دست هایم دچار بریدگی، ساییدگی و ترک خوردگی شده بودند. سرم را تکان دادم، با لبی لرزان گفتم: «تو و من… ما نتوانستیم صحبت هایمان را به پایان برسانیم، اما می توانم این را به تو بگویم که زندگی با قلبی شکسته، مانند این است که با نیمی از جانت زندگی کنی و این به آن معنا نیست که نیم دیگرت زنده است. این یعنی نیمی از تو مرده است و این اصلا زندگی نیست.
فیلمش رو هم ببینید.👌
افزایش قیمتش!🙄💔
قشنگ بود؛)
کتاب خوشخوان و روونیه
عاشق این کتابم. 😍😍😍❤❤❤❤