اثری شگفت آور که هم خنده دار است و هم غم انگیز.
شاهکار «جس والتر».
به کاوش در این «ویرانه ها» علاقه پیدا خواهید کرد.
«لیدیا» با همه ی کسانی که «پات» می شناخت، فرق داشت؛ باهوش، بانمک، محجوب و خجالتی. زیبا هم بود، هرچند خودش متوجه نبود (و راز جذابیتش هم همین بود) که حتی بی آن که دلشوره ی ظاهرش را داشته باشد و دستی به صورتش بزند، همچنان زیبا بود.
سایر زن ها مثل کادوهایی بودند که «پات» همیشه از آن ها ناامید می شد، ولی «لیدیا» در زیر پیراهن های گشاد و کلاه نخی لبه کوتاهش، مثل یک راز بود.
«پات» در آخرین دیدارشان، آن کلاه را آرام از سر او برداشته بود و به عمق چشمان شرابی او نگاه کرده و گفته بود: عزیزم، بیش از موسیقی و نوشیدنی و هر چیز دیگر، نیاز من به توست.
بد نیست خوبه