از آن راه گل آلود، خرس ها بیشتر از آدم ها می گذشتند و رد پای خود را در بالا و پایین وسط آن بر جا می گذاشتند؛ بعدها در تابستان در قطعه زمین های کم ارتفاع پر از تمشک، به جست و جوی خوراک می پرداختند و «گرینی یر» آن ها را هنگام برگشتن در دامنه ی تپه های سوخته و سیاه شده می دید.
اواخر آن ماه مارس، «گرینی یر» به جایگاه خانه اش در دره ی «مویی» برگشت، این بار با یک گاری پر از وسایل. جانوران به آنچه که از جنگل برجا مانده بود، برگشته بودند.
در اردوی قدیمی خود در کنار رودخانه، پناهگاه برزنتی خود را برپا کرد و در همان اطراف پنجاه شصت درخت صنوبر سوخته را با تبر به قطعه هایی تقسیم کرد که هیچ کدام از کلاه خودش بزرگتر نبودند، چون طبق یک نظریه ی پذیرفته شده عمل می کرد که بر پایه ی آن، آدمی که به تنهایی کار می کرد می توانست از پس ساختن یک خانه ی چوبی بر بیاید که به اندازه ی محیط سر خودش باشد. با یابویی که کرایه کرده بود توانست الوارها را در محوطه ی پاک شده از درخت منظم کند و بعد یابو و گاری را به طویله های «بانرز فری» برگرداند و به درون قطار بپرد و به «میدو کریک» برگردد.