1. خانه
  2. /
  3. کتاب بنانا براوا

کتاب بنانا براوا

3 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
5 از 1 رأی

کتاب بنانا براوا

Banana Brava
٪15
180000
153000
5 از 1 رأی

کتاب موز وحشی

Banana Brava
ناموجود
2900
5 از 1 رأی

کتاب بنانا براوا

Banana Brava
ناموجود
55000
معرفی کتاب بنانا براوا

ژوئل در کنار گره گورائو قدم برمی دارد. آن دو بی آنکه حرفی بزنند پیش می روند. ژوئل فکر می کند که فردا به آره ئیا مانته ئیگا که ذکر و فکر گاریمپه ئیرو شده می روند. وقتی گاریمپه ئیرو به یک آره ئیا مانته ئیگا برمی خورد، دیگر برای غذاخوردن هم نمی تواند دست از کار بکشد. صافی را به تکان در می آورد و در این حال دست هایش از فرط خستگی گویی از پیکرش می افتد. صافی و بیل، با استراحت بیگانه اند. آه! چه شکنجه ای! بی نوا کسی که دست از کار بکشد: شن می لغزد و فرد بی نوا را مدفون می کند. آنان فقط زمانی دست از کار می کشند که خطر گذشته باشد. گاهی، از پا درآمده، پوشیده از شن و خیس از عرق، خود را به زمین می اندازند. و این کار، پیکرها را به یک پارچه گل بدل می کند. این گرد و خاک همیشگی، ریه ها را پر و سخت می کند. اگر هم آن ها را سخت نکند، باعث سرفه، سینه درد و سینه پهلو می شود..

"از تمام کسانی که نوشته ام را می خوانند، به سبب خشونت بیان شخصیت هایم، عذر می خواهم. این زبان غالبا تند و وحشیانه، تقلیدی از عین است. تعدیل آن، نرم کردن آن، به یاری حسن کلام ها با پیچ و خم ها، حکم خیانت به واقعیت را می یافت. آنچه می نویسم ناشی از من نیست، بلکه از زندگی مایه می گیرد؛"
درباره خوزه مارودو واسکونسلوس
درباره خوزه مارودو واسکونسلوس
ژوزه مائورو ده واسکونسلوس در ۲۶ فوریه سال ۱۹۲۰ در بانگو از توابع ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. او دورگه پرتغالی- سرخپوست بود. ژوزه به سبب فقر شدید خانواده، خانه را در کودکی ترک کرد تا نزد اقوامش در ناتال زندگی کند. از ۱۰ تا ۱۵ سالگی در دبیرستان درس خواند و پس از دوران مدرسه مشاغل متعددی را تجربه کرد؛ از مربیگری کشتی گرفته تا ماهیگیری.واسکونسلوس ذاتا داستانگو بود. حافظه قدرتمند و تخیل گسترده در نهایت او را به سوی نویسندگی سوق داد.
قسمت هایی از کتاب بنانا براوا

- تو چه کردی؟ - اسلحه ام را از کمرم کشیدم. خودم را پشت در مخفی کردم. ماشه را چکاندم و تق۔ تق تق - تق - تق بازیک تق دیگر. مأمورهای پلیس از هرطرف پا به فرار گذاشتند، پراکنده شدند. پلیس همیشه این طوری است. کافی است پاسبان ها فریاد پرنده ای را بشنوند و جیم شوند... من هم از شلوغی استفاده کردم و توی جمعیت گم شدم. بعد از آن هم دیگر به بالیزا(۱۱) قدم نگذاشتم. پایین دست رود را گرفتم. خدا، آدمی را که ایمان داشته باشد حفظ می کند. سرانجام یکی از همین روزها به آنجا برمی گردم. خوب، بالاخره چند نفر را کشتی؟ ای... شش هفت تایی... چهار پنج تایی! - گره گو(۱۲)، باز دروغ سرهم می کنی، نه؟

ژوئل در کنار گره گورائو قدم برمی دارد. آن دو بی آنکه حرفی بزنند پیش می روند. ژوئل فکر می کند که فردا به آره ئیا مانته ئیگا که ذکر و فکر گاریمپه ئیرو شده می روند. وقتی گاریمپه ئیرو به یک آره ئیا مانته ئیگا برمی خورد، دیگر برای غذاخوردن هم نمی تواند دست از کار بکشد. صافی را به تکان در می آورد و در این حال دست هایش از فرط خستگی گویی از پیکرش می افتد. صافی و بیل، با استراحت بیگانه اند. آه! چه شکنجه ای! بی نوا کسی که دست از کار بکشد: شن می لغزد و فرد بی نوا را مدفون می کند. آنان فقط زمانی دست از کار می کشند که خطر گذشته باشد. گاهی، از پا درآمده، پوشیده از شن و خیس از عرق، خود را به زمین می اندازند. و این کار، پیکرها را به یک پارچه گل بدل می کند. این گرد و خاک همیشگی، ریه ها را پر و سخت می کند. اگر هم آن ها را سخت نکند، باعث سرفه، سینه درد و سینه پهلو می شود...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب بنانا براوا" ثبت می‌کند