در کتاب نیلوفر عشق، مسیحا برزگر، قلب را کانون اعتماد می داند و اعتماد را همانند یک صخره، بنابراین، هرچه بر این بنیاد مستحکم بنا شود، پایدار می ماند. عشق را باید بر صخره ی دل استوار کرد.
زندگی، رازی ست شگفت. زندگی، سرشار است از شگفتی ها و برای هیچ کدام از این شگفتی ها نیز تبیینی وجود ندارد. بعضی ها به ساحت حقیقت فراخوانده می شوند و بعضی دیگر، به اصرار خود می آیند. بعضی ها، سالک مجذوب اند و بعضی ها، مجذوب سالک. بعضی ها، چون می روند، می رسند و بعضی ها را چون می برند، می رسند. زندگی یک پدیده ی فرد نیست که یک پاسخ فرد هم داشته باشد، اصلا چنین پاسخی هم ضرورت ندارد. عشق همواره فرهیخته است.
عشق، نجواست؛ حتی حرف زدن عادی نیز نیست، چه برسد به عربده. عشق، خنده نیست، لبخند است. عشق، به رایحه ی ملایم یک گل می ماند، نه بوی تند ادکلن. وقتی که عشق می ورزی، همچون نیلوفری می خندی؛ نیلوفر عشق. عشق، تهاجمی نیست. آن هایی که تهاجمی و تند و عصبی اند، بی تردید، با عشق بیگانه اند. عشق، سایه می افکند، فرا می گیرد، غوطه ور می سازد، اما هرگز سلطه نمی جوید.
عشق چنان درون تو را از خود سرشار می کند که دیگر نیازی به غلبه از بیرون پیدا نمی کنی. عشق که بیاید، دیگر تو در میان نیستی تا او مغلوبت کند، بلکه عشق هست، و عشق بر خود چیره نمی شود.
کتاب نیلوفر عشق