عشق، خنده نیست، لبخند است. عشق، به رایحه ی ملایم یک گل می ماند، نه بوی تند ادکلن. وقتی که عشق می ورزی، هم چون نیلوفری می خندی؛ نیلوفر عشق. ـ زندگی را باید هم چون نغمه ای سرود، هم چون ضیافتی به پا داشت، هم چون عشقی ورزید. زندگی را باید به رقص درآورد. ـ اگر بخواهی کسی باشی، باید سفت و سخت و سنگ واره باشی. اگر می خواهی هیچ کس عارفانه باشی، باید از سر هستی خویش برخیزی، گویی هرگز وجود نداشته ای. با برخاستن از سر هستی خویش، خدا در تو ساکن می شود. هنگامی که تو نیستی، خدا هست. ـ بی تردید، در سرزمین بی حاصل احساس تو نیز، گل های آگاهی، و تجربه های باطنی نابی پیدا می شوند. بگرد، آن ها را پیدا کن و شکرشان را به جای بیاور. به هستی اعتماد کن، و صبور باش. برخیز! نوبت عاشقی فرارسیده است.