«دژاوو» به معنای آشنایی پنداری است، به زبان سادهتر همان حس و حال آشنایی است که با دیدن کسی، چیزی، مکانی و یا اتفاقی آن را آشنا میپنداریم، گو اینکه آن را پیشتر در خواب یا رویا دیدهایم. اخیرا گفته میشود این امر ناشی از خاطرهسازی آنی مغز از رویدادی در لحظه است و برآورد اشتباه مغز، اما در عالم داستانی دژاوو، مرزی بین واقعیت، رویا و یا اشتباه مغز نیست و مخاطب باید حدس بزند کدام رویداد واقعیست، کدام خاطره و کدام پنداشت مغز.
«دژاوو» خرده داستانهایی است از موقعیتهای عجیبی که مردمی عادی در آن گرفتار میشوند. زندگی هر فرد سرشار از خردهداستانهاست که با کنار هم قرار گرفتن این خردهداستانها، داستان کاملتری شکل میگیرد و مانند پازل در کنار هم قرار میگیرند تا روایت اصلی داستان را شکل دهند. شما قهرمان داستان زندگی خود اما نقش فرعی یک خردهداستان و یا یک زندگی دیگر هستید. چه میشود اگر نقشتان فراتر از یک نقش فرعی ساده باشد حتی برای رهگذری که از کنارتان میگذرد. در دژاوو، تک تک افراد مانند اثر پروانهای بر زندگی هم تاثیر دارند، حتی با اینکه شاید فقط برای لحظهای هم را دیده باشند.
این کتاب تاثیرات روانکاوانه دارد و مطالعاتی که پیش از این در حوزه روانشناسی و روانکاوی داشتهام به من کمک کرده است اما آنچه مد نظر من بوده، خلق اثر داستانی است نه نوشتن یک کتاب روانکاوانه. مخاطب در تالیف ذهنی اثر مشارکت دارد تا مانند کنار هم قراردادن قطعات یک پازل، شکل نهایی را بسازد و داستان اصلی را کشف کند. بنابراین در کنار لذت احتمالی ناشی از خوانش خردهداستانها، همین کشف و برساختن داستان اصلی است که ممکن است برای مخاطب لذت بخش باشد.
کتاب دژاوو