شقايق فيروزي، نويسنده مجموعه داستانهاي كوتاه «او میبرد» متولد آبان ماه 1358در تهران است و در حال حاضر كارمند هواپيمايي جمهوري اسلامي ايران «هما» محسوب ميشود. وي تحصيلات كارشناسي خود را در رشته علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه تهران و كارشناسي ارشد خود را در همان رشته، در دانشگاه علامه طباطبايي به پايان برده است.
هنوز گیج کابوس شب قبل بود، درخت تنومندی دیده بود بالای کوهی بی آب و علف، به شمایل مردی با ابروهای پرپشت گره خورده به هم. هر چه از تنه درخت به سمت بالا می رفت صورت زنی غمگین در شاخههای به هم پیچیده آن بیشتر معلوم می شد. شاخه هایی که به شکل انگشت های دستی زمخت ولی پر از شکوفه های گیلاس، رو به آسمان دراز شده بودند. آسمان نیلگون بود. توی خواب اش، آفتاب بود ولی بی فروغ. زیر درخت، سبزه داشت با باریکه جوی آب. کومه ای بود که صدای خفیف لالایی خواندن زنی در آن پیچیده بود. رستا با احتیاط جلو رفته بود. پشت دری را کنار زده بود. زن سیاه پوشی را دیده بود تکیه زده به مخده. زن سرش پایین بود مشغول درست کردن خمیر نان. همان طور سر به زیر از رستا پرسیده بود: گم شدی؟
رستا پرسیده بود آنجا کجاست؟
زن نگاهی به رستا انداخته بود. نگاه اش مثل نگاه های یار بی بی بود وقتی رستا یک سوال را چند بار از او می پرسید. گفته بود: تو گم شدی.