هاربنز... هر وقت به الویرا می آمد و مهادئو را می دید، اول می پرسید:«خب امروز چندتا مریض هندو داریم؟ ورودیه هاشان چقدره؟» مهادئو دفترچه یادداشت سرخی درمی آورد و می گفت مونگل امروز حالش تعریفی نداره. دو دلار حالش جا میاره. لاچمن از درد شکم می ناله. خیلی عیالواره و کل خانه شش رأی دارن. به نظرم بهتر بهش ده دلار بدی. یا دست کم پنج دلار. راموتار هم خودش زده به خریت. اما خیلی بیسواده. نمی تانه حتی یک علامت x بذاره و حتما رأیش باطل می شه. با اینحال یک دلار بش بده. مردم این جوری خیال می کنن تو علاقه مندی.
عصر آن روز آقای سوروجپ هاربنز نزدیک بود دو زن سفیدپوست و ماده سگ سیاه را بکشد. وقتی زن ها را دید، تنها این فکر توی کله اش دور می زد که مبادا به آن ها بزند، و اصلا به این فکر نیفتاد که دیدن دو زن موبور که سوار دوچرخه های قرمز آمریکایی تقلاکنان پا می زدند تا از تپه های الویرا بالا بروند، چقدر عجیب است. این تپه بلندترین نقطه ی استان ناپارونی است، که در بین نه استان ترینیداد از همه کوچک تر، پرت تر و محروم تر است.
دموکراسی چهار سال پیش، در 1946، به الویرا آمده بود؛ اما تقریبا همه را غافلگیر کرد و تا 1950، چند ماه پیش از دومین انتخابات عمومی با حق رأی همه بزرگسالان، مردم نتوانستند به امکانات آن پی ببرند.