کتاب پنجاه و سه نفر

Fifty three people
  • 15 % تخفیف
    295,000 | 250,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 8070
شابک : 9789643510688
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1951
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب پنجاه و سه نفر اثر بزرگ علوی

بزرگ علوی نویسنده نامی و چپ گرا ایرانی در کتاب 53 نفر داستان گروهی را روایت می کند که در دوران پهلوی به دلیل فعالیت های سیاسی به مدت 4 سال به زندان افتاده اند. این گروه مشتمل بر 53 نفر بوده که شخصیت محوری آن نیز دکتر تقی ارانی بوده و خود نویسنده هم یکی از اعضای این گروه بوده است. نویسنده به شرح وقایع می پردازد، در آن زمان به دستو رضاخان در جهت سرکوب اندیشه ی مارکسیسم هیچ روزنامه و کتاب با این مضمون اجازه چاپ و نشر نداشته و در زندان اوضاع به مراتب سخت تر بود و مبارزات آن ها بر ضد خفقان سیاسی در زندان هم چنان ادامه داشت، از اعتصاب غذا و شکنجه تا مرگ برخی از اعضا. نویسنده از معضلات سیاسی دم می زند، از بی قانونی نالان است و حتی خود را نیز به بوته ی نقد می کشد چنان که به این نتیجه می رسد تا خویشتن را تغییر ندهیم جامعه نیز تغییری نخواهد کرد ابتدا باید به خودآگاهی رسید تا بتوان جامعه را نیز بیدار کرد. نویسنده از خلال این داستان در پی آن است که خواننده با دوره ی سیاه عمیقا آشنا شود. داستان کتاب را با محاکمه این گروه 53 نفری ادامه می دهد و علت محاکمه را خواندن کتاب و آگاهی معرفی می کند و در انتها پس از سقوط رضا شاه و آزادی این افراد کتاب با نقل خاطره ای از دکتر ارانی به پایان می رسد.

کتاب پنجاه و سه نفر

بزرگ علوی
بزرگ علوی زاده ی 13 بهمن 1282 و درگذشته ی 28 بهمن 1375 شمسی، نویسنده، استاد زبان فارسی و روزنامه نگار ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمه ی دوم قرن بیستم را در آلمان زندگی کرد و به نوشتن داستان، ترجمه، نقد و فرهنگنامه نویسی پرداخت.بزرگ علوی در تهران متولد شد. او به همراه برادرش مرتضی علوی در سال 1920 به منظور تحصیل به آلمان رفت و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلفی گذراند. علوی در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی ترجمه کرد. در سال 1927، پدر او به خاطر یک شکست بزرگ تجاری خ...
قسمت هایی از کتاب پنجاه و سه نفر (لذت متن)
«قانون از در زندان تو نمی آید.» این جمله را ما نه یک بار و دوبار بلکه بارها از مامورین زندان می شنیدیم. مدتها بود که قانون از ایران رخت بربسته بود، از آن روزی که به پیشانی روزنامه نویسان داغ هوچیگری زدند و با شلاق و کتک و سپوری بلدیه جلوی آنها در آمدند، دیگر قانون در ایران وجود خارجی نداشت. ولی باز صورت ظاهری آن حفظ می شد، باز عدلیه ای وجود داشت، عروسک هایی روی کرسی های وزارت و وکالت قیام و قعود می کردند. اما دور زندان دیوار چین کشیده بودند. کسی از عدلیه جرأت نمی کرد به در آن نزدیک شود. هیچ کس نمی پرسید که به چه اتهام و جرمی مردم این کشور به زندان می افتند، با آنها چه معامله ای می شود، چند نفر در سال در این جهنم از گرسنگی و بیماری و از زجر و شکنجه می میرند.

آیا خیمه شب بازی رفته اید؟ عروسک ها می آیند، می رقصند و می روند. بچه ها تماشا می کنند و خوششان می آید: زیرا آن ها نمی بینند که در پشت پرده کسی نشسته و این عروسک ها را به بازی می گیرد. تارهای سیاهی از نوک انگشتان مرد پشت پرده به این عروسک ها وصل است و با حرکت انگشت ها این عروسک ها حرکت می کنند و تماشاچیان را مشغول می کنند و می خندانند. کمتر اشخاصی هستند که می توانند این تارها را ببینند… اما هر کسی این تارها را دید جایش در زندان است.

چیزی که در زندان غیر قابل تحمل بود و اگر هر روز هم، هر ساعت هم تکرار می شد باز درد شدید در درون ما ایجاد می کرد. توهین بود ... این رفتار آژان ها با زندانیان یک علت مادی و اجتماعی نیز داشت، چه کسانی در دوره سیاه آژان می شدند؟ آن هایی که در زندگی معمولی هیچ کار دیگری از دستشان بر نمی آمد، آن هایی که به کار تن نمی دادند. این ها مردمان تو سری خورده ای بودند و فشار زندگانی روز به روز آن ها را تو سری خورتر می کرد. از این جهت نادانسته انتقامی در دل آن ها از اجتماعی که بدین روزشان انداخته بود، ایجاد شده بود و چون قدرت نداشتند که از اجتماع انتقام بکشند، دق دلی خود را سر کسانی که اوضاع و احوال دوره سیاه زیر دست آن ها کرده بود، در می آورند.