در حالی که صدها هزار صفحه درباره استراوینسکی نوشته شده است، در این کتاب -اولین کتاب آهنگساز- از خود این فرد داستان زندگی اش را می شنویم.
کتاب زندگی من نیم قرن اول زندگی استراوینسکی را به تصویر می کشد و در عین حال نظرات و "نفرت های" او را ارائه می دهد. اجرای پارسیفال در بایروث؟ "در پایان یک ربع دیگر نمی توانستم تحمل کنم." نیژینسکی؟ پسر بیچاره از موسیقی چیزی نمی دانست. موسیقی محلی اسپانیا؟ "آکوردهای مقدماتی بی پایان نوازندگی گیتار."
هرگز هیچکس نخواهد دید که من آنچه را دوست دارم و در طلبش هستم فقط بخاطر آنکه از خردهگیریو عیبجویی جمعی که از فرط بیخبری نمیدانند مرا به بازگشت از راهی که رفته ام ترغیب میکنند فداسازم.بدانند و آگاه باشند خواستهای آنان از نظر من در حکم چیزهایی است که عمرشان بسر رسیده است و من در صورتی میتوانستم از آن تبعیت کنم که شخصا خود را تحت فشار بگذارم.اما گروه دیگری هم که میپندارند من مبشر «موسیقی آینده»هستم راه خطا میپیمایند.هیچ چیز نمیتواند از این ابلهانهتر باشد.من نه در گذشته زندگی میکنم و نه در آینده:بلکه من در زمان حال هستم.من چه میدانم فردا چه خواهد شد و چه روی خواهد داد؟من فقط از آنچه امروز درست و راست میبینم جانبداری میکنم. رسالت من آن است که به این حقیقت خدمت کنم و این کتری است که بدون کوچکترین تردید و دودلی انجام خواهم داد. زندگی من