نابغه ... رمانی عالی و درخشان.
رمانی ترسناک، درخشان و سرشار از چیزهای قوی خوب.
شب ها، راستش هر زمانی، ولی ب بیشتر اوقات در شب، وقتی خیابان باریک هرازگاهی با نور ضعیف چراغی روشن می شود، در محله ی قدیمی شهر نمی توان موزه و ساختمانهای دیگر را از هم تشخیص داد. رنگ موزه سفید است و سه طبقه بالا می رود و سپس به سمت بام کمی عقب نشینی دارد و آنجا پنجره های کوچکی از دل آجرهای یکدست و تروتمیز بیرون می زند. چیزی که آن عمارت را از همسایگانش متمایز می کند لوحه ای است برنجی که کنار در کوبانده و رویش، به چهار زبان، نام و ساعاتی که می شود محتویاتش را بازدید کرد حک کرده اند. فقط با ایستادن نزدیک به تابلو و ریز کردن چشمها توی تاریکی می شود نوشته ها را خواند، ولی چون اولین روز گرم سال رو به پایان است، کسی وقت و حوصله ی ریز کردن چشمها در تاریکی را ندارد. چندتایی گردشگر بی هیچ توجهی از کنار موزه می گذرند.
خیلی کتاب جالب با موضوع متفاوت ترسناک و ایده جذاب . پیشنهاد میکنم بخونید
با خوندنش با موضوعات و اتفاقات عجیبی رو به رو میشید به نظرم سن بالای 16 باید بخونه اما با همه اینا بازم جذاب و بود و اتفاقات به طرز عجیبی بهم مرتبط بود.
دوسش داشتم 👌🏼یکی از کتابای خوب تو سبک کمدی سیاه.خوندنش رو پیشنهاد میکنم.ترجمش هم خوب و روان بود.تو یه جمله کتاب خوش خوانی بود کلا