کتاب در رویای بابل

Dreaming of Babylon
کد کتاب : 4783
مترجم :
شابک : 978-964-362-387-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 238
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1977
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

ریچارد براتیگان از نویسندگان پرفروش آمریکا

معرفی کتاب در رویای بابل اثر ریچارد براتیگان

کتاب در رویای بابل، رمانی نوشته ی ریچارد براتیگان است که اولین بار در سال 1977 منتشر شد. وقتی سی. کارد، کارآگاه و قهرمان هشتمین رمان براتیگان، را استخدام می کنید، باید منتظر اتفاقات عجیب و بامزه ای باشید. هرگز حوصله تان سر نخواهد رفت چون وقتی سی. کارد چند گلوله برای سلاحش پیدا می کند، ماجراجویی هایی سریع، خنده دار، طوفانی و پرحادثه اتفاق خواهد افتاد. البته مگر این که سی. کارد به یاد بابل بیفتد و رویاپردازی هایش را شروع کند. اگر سی. کارد رویاپردازی درباره ی بابل را آغاز کند، همه ی چیزهای دیگر در حاشیه قرار می گیرند. ماجراجویی های جذاب و بامزه ی سی. کارد، همزمان با گذار این شخصیت میان خیال و واقعیت، و بابل و سان فرانسیسکو، برای مخاطبین بسیار لذت بخش و سرگرم کننده خواهد بود.

کتاب در رویای بابل

ریچارد براتیگان
ریچارد براتیگان، زاده ی ۳۰ ژانویه ۱۹۳۵ و درگذشته ی ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴، نویسنده و شاعری آمریکایی بود. براتیگان در تاکوما واشنگتن به دنیا آمد. او در بیست سالگی، شیشه ی پاسگاه پلیس را با سنگ شکست و یک هفته را در زندان گذراند و بعد به بیمارستان دولتی آرگون تحویل داده شد. براتیگان به تشخیص پزشکان، به خاطر ابتلا به جنون جوانی پارانوئیدی در بیمارستان، تحت شوک درمانی و مراقبت ویژه قرار گرفت و پس از مرخص شدن، به سان فرانسیسکو رفت. این زمان، دوران اوج جنبش بیت بود و نویسندگان و شاعران سرشناس این جنبش در این...
نکوداشت های کتاب در رویای بابل
A delight to both the mind and the heart.
لذتی هم برای ذهن و هم برای قلب.
Book Depository

An absolute original.
اثری کاملا بدیع.
The Guardian

Richard Brautigan has invented a genre.
ریچارد براتیگان، یک ژانر را ابداع کرده است.
San Francisco Chronicle San Francisco Chronicle

قسمت هایی از کتاب در رویای بابل (لذت متن)
ماشینی هم می خواستم تا بتوانم بدون سابیده شدن کف کفش هام، توی شهر گشت بزنم. کارآگاه خصوصی ای که پیاده خیابان ها را گز کند یا سوار اتوبوس های بی کلاس شود، یکجای کارش می لنگد.

از وقتی رفته بودم بیرون، آپارتمان پرکثافت نمورم هیچ تغییری نکرده بود. عجب دخمه ی افتضاحی... یا عیسی مسیح، چطور می توانستم اینجوری زندگی کنم؟ بفهمی نفهمی ترسناک بود. از روی خرت و پرت های مجهول الهویه ی کف اتاق رد شدم. عمد داشتم به آن ها توجه نکنم. اصلا نمی خواستم بدانم چه هستند و چه نیستند. از نگاه کردن به تخت خواب ام هم طفره می رفتم.

صحنه های تعقیب و گریز زیادی توی فیلم ها دیده بودم اما خودم هیچ وقت درگیرش نشده بودم. با چیزی که توی فیلم ها دیده بودم زمین تا آسمان فرق داشت.