رشد اقتصادی جدید و پخش دانش و شناخت، توانسته است گریز از آن فروپاشی را که مارکسیسم پیش بینی کرده بود ممکن سازد؛ اما نتوانسته است ساختارهای عمیق سرمایه و نابرابری را، تغییر دهد ، یا به هر حال آنها را آنقدر تغییر نداده است که در دهه های خوش بینانه پس از جنگ جهانی دوم تصوّر آن می رفت.
هنگامی که نرخ بازده سرمایه به طور مداوم از نرخ رشد تولید و درآمد بیشتر باشد، همانگونه که در سده نوزدهم اتفاق افتاد و کاملا محتمل به نظر می آید که در سده بیست و یکم هم دوباره همین امر روی دهد، سرمایه داری به طور خودبه خود نابرابری های بی ضابطه و غیر قابل دفاعی را ایجاد می کند که ارزش های مبتنی بر شایسته سالاری را که جوامع دموکراتیک بر آن مبتنی هستند، از بنیاد تباه می سازد و از میان می برد.
سرمایه، جمع کل دارایی های غیر انسانی که بتوان در یک بازار صاحب شد و مبادله کرد، است. سرمایه، شامل کلیه اشکال ملک واقعی (از جمله مستغلات مسکونی) و سرمایه ی مالی و حرفه ای (زمین و ساختمان یک کارخانه یا موئسسه، زیر ساختار، ماشین آلات، امتیاز نامه ی اختراع و غیره) است که توسط شرکت ها و دستگاه های اداری استفاده می شود.